این متن ممکنه بخشهایی از سریال چرنوبیل رو اسپویل کنه. دو تا عکس دلخراشم داره.
بزرگترین انفجار هستهای دنیا مربوط به انفجار نیروگاه چرنوبیله. یه نیروگاه توی شهر چرنوبیل، شمال اوکراین فعلی و عضو شوروی سابق.
اینکه این انفجار چند نفر آدم رو تحت تاثیر قرار داد رو کسی دقیق نمیدونه ولی برای من همین یه عکس کافیه تا بفهمم که چیز بدی بوده:
منم تا قبل سروصدایی که سریال چرنوبیل به پا کرد چیزی از این انفجار نمیدونستم و فکر میکردم تنها انفجارهای هستهای همون دوتای هیروشیما و ناکازاکین.
مینیسریال چرنوبیل تقریباً همه چیز رو درباره این انفجار مشخص میکنه. این که وقایع سریال تا چه حد واقعیه مشخص نیست ولی چیز غیرقابلباوری توش اتفاق نمیافته.
این سریال تلخه. از اول تا آخرش تلخه.
تلخی این سریال برای من دیدن اینطور صحنهها نیست:
البته که این صحنهها هم تلخن ولی وقتی میدونی موضوع یه فاجعه هستهایه، پی دیدن همچین صحنهای رو به تنت مالیدی!
تلخی این سریال برای من، دیدن پستی انسانها بود. دیدن هزینه دروغ.
انفجار چرنوبیل همش تقصیر آدما بود. از صفر تا صدش.
این انفجار دو تا دلیل عمده داشت.
دلیل اول
شهوت مسئولین نیروگاه برای رسیدن به قدرت و ترفیع
زیاد وارد جزئیات ماجرا نمیشم. فقط در همین حد بگم که یه کار ناقص رو امضاء کردن و گفتن کامله.
در ادامه وقتی اصرار داشتن یه آزمایش رو، در حالی که شرایط انجام آزمایش برقرار نبود، انجام بدن، بنگ! نیروگاه رفت هوا.
چرا حالا اصرار به آزمایش توی این شرایط داشتن؟ برای اینکه کاری که چند سال معلق بود رو زودتر تحویل بدن و ترفیع بگیرن.
دلیل دوم
اصرار حکومت شوروی بر بینقص بودن
یه دکمه میتونست همه گندکاریها و فسادی که آدمای دلیل اول داشتن رو پوشش بده. دکمه AZ-5.
توی نیروگاه هستهای چرنوبیل یه دکمهای وجود داشته به نام AZ-5 که اگه فشارش میدادن، نیروگاه عملاً خاموش میشد. دکمهای که اپراتورهای نیروگاه وقتی آزمایششون ناموفق بود فشارش دادن و همون لحظه نیروگاه رفت هوا!
نیروگاه چرنوبیل و چندین نیروگاه مشابهش که شوروی ساخته بود یه ایراد داشتند. تحت شرایط خاصی وقتی از نیروگاه انتظار کاهش سطح بخار و واکنش رو داشتن، یه جهش شدید توی سطح بخار و واکنشپذیری به وجود میومد و بعد همه چی به روال عادی برمیگشت. (اصطلاحات علمی و دقیق نیستند.)
این شرایط خاص، توی حالت عادی تاثیری روی کار نیروگاه نداشت؛ ولی توی شرایط تست، اونم یه تست احمقانه، همین شرایط خاص باعث انفجار نیروگاه شد.
اما آیا کسی از این نقطهضعف بزرگ خبر نداشت؟ نه!
کسایی که باید درباره این اشکال میدونستند، از اون اطلاعی نداشتند.
دو سال قبل از این انفجار، چند تا دانشمند متوجه این ایراد شده بودند و یه مقاله دربارش نوشته بوند. منتهی به خاطر رقابت علمی شدید شوروی و آمریکا این مقاله سانسور شده بود و بخشهایی ازش حذف شده بود؛ تا یه وقت خدایناکرده حکومت شوروی جلوی آمریکا کم نیاره.
بعد از انفجار هنوز هم شوروی اصرار بر حماقتش داره.
با وجود اینکه تشعشعات توی چند صد کیلومتری هم حس میشه و شهرها باید به سرعت تخلیه شن، چندین روز طول میکشه تا دستور تخلیه شعاع سی کیلومتری نیروگاه صادر شه. (چون تخلیه شهرها بار تبلیغاتی منفی زیادی داشته)
سقف نیروگاه ریخته و امواج و مواد رادیواکتیو با حجم فوقالعاده وحشتناکی از سقف در حال خروج هستن. هیچ انسانی نمیتونه حتی به اون ناحیه نزدیک بشه و نیاز به یه ربات خیلی پیشرفته دارن تا حفره ایجاد شده رو با گرافیت بپوشونن و سقفو پاکسازی کنن. رباتهای شوروی تا حدی کارساز هستند ولی وقتی نزدیک حفره میشن به علت حجم تشعشعات از کار میافتن. نیاز به یه فضاپیما دارن که آمریکا و آلمان دارنش.
بعد از چند روز طی یک نرمش نسبتاً قهرمانانه، یه ربات از آلمان غربی میگیرن. با هیجان روشنش میکنن و بعد از یه متر جابهجایی ربات از کار میافته. چرا که مصلحت شوروی اجازه نداده راستش رو به آلمانها بگه و یه ربات ضعیف ازشون گرفتن.
چطور مشکل برطرف میشه؟
با ربات زنده، سرباز.
آیا شوروی از چرنوبیل درس میگیره؟ نه!
با وجود اینکه نزدیک پونزدهتا نیروگاه مشابه چرنوبیل توی شوروی وجود داشتند و همشون هم این ایراد رو داشتند، تا دو سال بعد از این اتفاق و با وجود اصرار دانشمندان، هیچ تغییری حاصل نمیشه.
بعد از دو سال و با خودکشی پروفسور لگاسوف، کسی که به خاطر مطرح کردن مشکلات نیروگاههای هستهای شوروی کاملاً به انزوا رفته بود، دوباره ماجرای چرنوبیل مطرح شد و با فشار رسانهها بالاخره شوروی تن به اصلاح نیروگاهها داد. نیروگاههایی که هنوز دهتاشون داره کار میکنه.
چرنوبیل هنوز هم یه شهر ممنوعست. هنوز آدمایی هستن که خاطرات قشنگشون توی این شهرو با سلولهای سرطانی معاوضه کردن.
همه این بیچارگی نتیجه یه تفکر اشتباهه. نتیجه این طرز فکر که من بهترینم. این طرز فکر که هیچ ایرادی به من وارد نیست و من حق مطلقم. شاید بعضی وقتا هزینه اقرار به ضعف کمتر از سرخ نگهداشتن صورت با سیلی باشه.
آخرین مونولوگ پروفسور لگاسوف توی سریال چرنوبیل.
دانشمند بودن یعنی خیرهسر بودن.
چنان شیفته و شیدای جستجوی حقیقتیم، که نمیفهمیم حقیقت واقعا چند نفر خواهان دارد.
ولی حقیقت باقیه، چه ببینیمش چه نبینیم، چه بخوایم ببینیم چه نه.
حقیقت، خواستهها و نیازهای ما براش ملاک نیست.
نه حکومتهامون براش ملاکه، نه ایدئولوژی، نه مذهب.
تا آخر دنیا منتظر میمونه و این، در نهایت، هدیهی چرنوبیله.
زمانی از هزینهی حقیقت هراس داشتم، حالا فقط میپرسم:
هزینهی دروغ چیه؟