یه نقل قول معروف هست که میگه
Don't climb mountains so that people can see you, Climb mountains so that you can see the world.
David McCullough Jr
من دوست دارم اینطوری ازش برداشت کنم که اگه میخوای مردم دوستت داشته باشن و یکی از اونا بشی باید بری سمتشون و باهاشون قاطی شی ولی اگه میخوای واقعیت مردم و واقعیت زندگی رو بشناسی باید از مردم فاصله بگیری. آدما اینطور که روانشناسا و اکثر مردم میگن موجودات اجتماعین و به صورت طبیعی و غریزی دوست دارن کنار هم باشند و گروهی زندگی کنند. (البته نمیدونم چرا آرزوی نود درصدشون اینه تنها، تو یه کلبه چوبی جلوی شومینه تو جنگل بشینن و چای بنوشن!)
بودن در بین هر گروهی از آدما، خواه ناخواه رنگ و بوی اون گروهو به شما منتقل میکنه و یه جورایی خودتونو عضو اون گروه میدونید. همون قضیه ولیکن مدتی با گل نشستم و پسر نوح و این حرفا دیگه! وقتی آدم عضو یه گروه میشه چشمش روی بعضی از حقایق بسته میشه، مثلا شاید خیلی از کارای احمقانه، خطرناک یا بی فایده به نظرش جذاب بیاد و اون جنبه منفی کار در نظر گرفته نشه، ولی وقتی از اون جمع فاصله میگیره و رفتار اون گروهو از دور میبینه تازه متوجه زشتی و بد بودن رفتارش میشه.
دور شدن از یه جمع و بالا رفتن از کوه الزاما به معنی دورشدن و بالا رفتن فیزیکی نیست! فقط کافیه خودتونو برای لحظاتی عضوی از اونها ندونید و علاقتون برای جوشیدن با اعضا رو برای لحظاتی سرکوب کنید. اونوقته که میرسید به این شعر:
میخوره حالم به هم از این همه گَندی که دورمه
میسازم آینده رو بگو چرا تصویرش مبهمه
جیدال - پروانه
درسته شعر وزینی نیست :)) ولی خیلی ساده منظورو میرسونه.
امروز برای چند ساعت توی دانشگاه فقط تماشاگر بودم. مظلومترین چیز توی دانشگاه خود دانشه! بر اثر سیاست های غلط، بر اثر عُرف اشتباه تو جامعه، بر اثر هزار درد و مرض دیگه دانشگاه هیچ شباهتی به محل کسب و تولید دانش نداره (دانشگاه دولتی منظورمه، وای به حال آزاد). دانشگاه فعلی صرفا یه محل برای گذراندن چهار الی شیش سال از عمر به بطالت و خوش گذرانی، یه ابزار برای کاهش نرخ بیکاری و بالا بردن توقع جوانان و خانواده ها و یه غول برای بلعیدن بودجه بدون بازدهیه (حدود هزار و پونصد میلیارد تومان ).
اساتید خیلی شیک و مرتب مثل معلمای ابتدایی و دبیرستان (با تسلط و مطالعه کمتر!) میان سر کلاس، درس رو سمبل میکنن و میرن؛ دانشجوها میان سر کلاس، بی ذوق و سرد، تقاضای سمبل کردن درسو از اساتید میکنن و میرن؛ مسئولین دم به دقیقه برای هم دولا راست میشن و دم در ورودی با هم کشتی میگیرن. هر سال یک چهارم کارشناسی ها مدرک میگیرن و فقط مدرک میگیرن. هر هفته یکی دو تا همایش برگزار میشه، سخنران میره یه چیزایی میگه که هم خودش هم بقیه میدونن چرنده، عکس میگیرن و تو گزارش کاراشون میارن. هر ماهی یکی دو بار تریبون آزاد برگزار میشه و همه مخالفن (موضوع زیاد مهم نیست!).
هر یکی دو سالی یه بار ظرفای غذا ردیف میشه و اعتصاب و های و هوی که غذا کیفیت نداره، از فردا همون غذا رو با به به و چه چه میخورن!
وَ وَ وَ ...
همه چی تکراریه! همه چی!
آنچه بوده است همان است که خواهد بود، و آنچه شده است همان است که خواهد شد و زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست.
انجیل لوقا
مظلومترین موجودات تو دانشگاه دانش و دانشمندن! یعنی تنها چیزایی که میتونن دانشگاهو از تکرار در بیارن و بنیان و اصل دانشگاه هستن. مطالعه، نوآوری، تحقیق و آزمایش کلماتی هستند که دانشگاه بویی از اونا نبرده و خاله زنک، بچه بازی، تقلب، تقلید و... اصول بنیادین دانشگاه فعلی تشریف دارن!
کسی که واقعا دنبال یادگیری باشه، تمسخر میشه! کسی که واقعا دنبال تدریس باشه سرکوب میشه (توسط افرادی که اسمشون دانشجوعه!) کسی حرف حق رو بزنه که دانشگاه محیطی نیست که هر کسی بره توش و بدون علاقه درس بخونه همه لای انگشتاشونو گاز میگیرن که جیزه و نزن این حرفو، جوانان ما باید تحصیل کرده باشن و ...
مقصر اصلی جامعست که مسیرو به سمتی برد که دانشگاه و صرف ورود به دانشگاه تبدیل به ارزش برای خانواده ها و جامعه شد و مقصر بعدی مسئولینی هستند که به شدت استقبال کردن و چپ و راست صندلی اضافه کردن به کلاسا تا یه وقت نرخ بیکاری نره بالا خدای ناکرده!
ایها الناس! دانشگاه ما، آموزش و پرورش ما و نظام آموزشی ما ویران است! کسی به فکر ما نیست، خودتون به فکر باشید!
دانشجویان عزیز منتظر اتفاقای خفن بیرون دانشگاه نباشید، اگه علاقه ندارید به درس و دانشگاه ادامه ندید! فقط به رویا و آرزو و علاقتون بچسبید و اگه مسیر زندگیتون از دانشگاه نمیگذره با زور واردش نشید!
پدر و مادر عزیز اجبار نکنید فرزندتون تو همه درسا بیست باشه و فلان رشته قبول شه. بذارید راهشو خودش پیدا کنه.
مسئولین و کارفرمایان عزیز، هیچی!
امیدوارم یه روز اوضاع تغییر کنه، شرط استخدام صرف ارائه مدرک نباشه، سوال مجالس خواستگاری سطح تحصیلات نباشه، دانشگاه محل دانش و به تعداد و با کیفیت مناسب باشه. خدمت سربازی انقد ترسناک نباشه که از شرّش به دانشگاه پناه ببرن آقایون!
امیدوارم جامعه ما مطالعه کنه، به بینش برسه، فکر کنه. اونقد بینا باشه که فلسفه دانشگاهو بفهمه، که یه نسخه رو برای همه نپیچه. مطمئنا پشت وضع فعلی اجتماع ما فکر زیادی نیست! مطمئنم کسایی که میگفتن درس بخون خوبه و راننده تاکسی باسواد بهتر از بیسواده فقط یه چی شنیده بودن!
پی نوشتها