من جزو آن دسته از افرادیام که ذهنشان مدام در حال نشخوار است و بدترین حالتها را از هر چیز تصور میکنند و بعد ترس و اضطراب تمام وجودشان را میگیرد. اگر شما هم جزو این دسته از افراد باشید میدانید که کنترل ذهن چقدر برایمان دشوار است.
چند روزی است که از عفونت دندانم در حال ساختن غولی بزرگ هستم. (آدم نشخوارکنندهای مثل من همین الان که این را مینویسد به این فکر میکند که نکند واقعا این مسئله غول باشد؟)
در حال حاضر میترسم هزار جور فکر و خیال به سراغم آمده است که انرژی مرا برای سایر کارها میگیرد. هر چند دقیقه هم میروم نینی سایت را میخوانم. :)
خلاصه که من از آن بد مریضهای ترسو و جان دوستم. از آنها که دعای صبح و شبشان این است که خدایا مراقبت کن که خار هم در دستم نرود که اگر دستم اوف بشود من استرسی فراتر را تجربه خواهم کرد.
شاید هم دلیل این حجم از اضطراب و استرس برایم مرگ باشد اما مگر مرگ واقعا دست خدا نیست؟ این مدت برای کاهش اضطراب و استرس یکباری ویدیویی از مرگهای کاملا اتفاقی دیدم از آنها که آدمی سر و مر گنده دارد راهش را میرود، صحبتش را میکند اما ناگهان بدون هیچ درنگی همان لحظه میمیرد.
از آن طرف هم میروم نگاهی به کتابهای زندگینامه افرادی را میخوانم که مبتلا به سرطان بودهاند و آدم و عالم احتمال مرگ حتمیشان را میدادهاند اما سرطان را شکست داده و همچنان زندهاند.
خلاصه که این روزها بیش از هروقت نیازمند این هستم که به خود یادآوری کنم که زمان مرگ آدمی دست خداست و اگر اینجا بیماریای گریبانمان را میگیرد بدانیم که خدا حافظمان است و بیخودی به خود نگرانی راه ندهیم مگر به این باور نداریم که خدا همانی است که شیشه را در بغل سنگ نگهمیدارد.
و اگر خدا برایت بیماری یا مرگی بخواهد تماما به نفع توست و در راستای رشدت. اصلا ما اینجا نیامدهایم که تماما از هر درد و رنجی محافظت شویم بلکه اینجاییم تا قویتر شویم.
خلاصه که باید برای آدم ترسویی همچون خودم یادآوری کنم که اگر خدا برایت اتفاقی را بخواهد هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند جلویش را بگیرد و اگر نخواهد هیچ چیز و هیچکس نمیتواند باعث رخ دادنش شود. پس به جای خودخوری و اضطراب از خدا برای خودت سلامتی بخواه و در مسیر درمان قدم بگذار.
هیچچیز شرط هیچچیز نیست.