ویرگول
ورودثبت نام
Khvtiri
Khvtiri
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

گل سرخ خونین | به قلم محمد خطیری


گل سرخی را دیدم که از گلبرگ هایش خون می چکید

ساقه هایش عاری از هر گونه تیغی

اما تا چشم کار می کرد جای زخم دیده میشد

شاید او قلبی در وجود خود نداشت

اما میشد فهمید که دیگر امیدی به زندگی ندارد و تنها سعی در زنده ماندن دارد

آدم هایی را دیدم که تشابه زیادی به این گل داشتند

حرف ها بر روی روح و احساس لطیفشان زخمی عمیق بر جای می گذاشت

آنقدر غم در وجودشان ، وجودشان را می خورد

که دوست داشتند به دنیا چنگ بیندازند

انسان های ضعیف چیزی برای دفاع از خود ندارند

جز یک چیز آن هم پنهان ماندن از بقیه است

خود را تنبیه می کنند

به خودشان بی احترامی می کنند که چرا سکوت کردند در زندگی خود

اما ..

اما دگر وقتی نمانده

شاید در زندگی دیگریکه داشتند

کمی احساس آرامش کنند

این تنها امیدیست که به زندگی دارند


به قلم محمد خطیری . این متن فی البداهه نوشته شده ، همچنین تصویر استفاده شده با استفاده از هوش مصنوعی ساخته شده است .
گل سرخرمان کوتاهنوشته کوتاه
ی آدم عادی توی ی دنیای غیر عادی !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید