•| kiana.kaaf |•
•| kiana.kaaf |•
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

شروع ویرگول با پایان یک اشتباه

به عنوان اولین مطلبی که میخوام منتشر کنم خیلی فکر کردم و دیدم دلم میخواد از بزرگترین تجربه زندگیم بگم...

هجده ساله بودم که دقیقا فردای روز کنکور با یکی از بزرگترین شکست های زندگیم مواجه شدم، یه هفته ای فقط گریه و اشک و آه و ناله. یهو به خودم اومدم و دیدم اون تابستونی که همیشه آرزوشو داشتم یه ماهش گذشته و من هنوز گوشه تخت مچاله شدم. بلند شدم یه آبی به دست و صورتم زدم، یه کاغذ گذاشتم جلوم و شروع کردم به نوشتن اهدافم و برنامه ریزی برای زندگی جدید و یه فصل دیگه از زندگیمو شروع کردم. از گرفتن گواهینامه و کلاس موسیقی تا دنبال کردن مباحث مربوط به self-care توی اینستاگرام و یوتیوب برای پیشگیری از خطر افسردگی احتمالی!

همینجوری که تو پیج جدید اینستاگرامم بالا و پایین میرفتم با یه سری پیج مواجه شدم که مباحث روانشناسی داشتن و کم کم منو به فکر انداختن. یه روز که تنها بودم با یه فنجون نسکافه و یه شلوار قرمز خال خالی چهار زانو نشستم رو تختم و همینجوری که مباحث self-care و confidence تو مغزم با هم درگیر بودن، فکر کردم به اینکه چی از من یه دختر خجالتی ساخته بود... یه جوری باید از این دختر خجالتی و گوشه گیر فرار میکردم و فهمیدن اساس این خجالت و کمبود اعتماد به نفس تنها چاره برای مقابله بود

از زمانی که یادم میاد همیشه با دوست پیدا کردن تو زندگیم مشکل داشتم، یعنی دوست پیدا میکردما، ولی دوست های اشتباه که نتیجه ش میشد یه زندگی اشتباه و کمبود اعتماد به نفس شدید... اولین دوستی که تو زندگیم پیدا کردم و ضربه اصلی رو بهم زد مال روز اول پیش دبستانی بود که مامانم رفت بهش گفت : "دختر خانم، با دختر من دوست میشی؟" چون خودم خجالت میکشیدم برم جلو و سلام کنم به اون دختر... دوست شدن ما همانا و مشکلات اساسی زندگیم همانا

هینجوری که این حرفا تو مغزم میچرخید یه واژه تو ذهنم اومد... "دوست"

همیشه در حد توانم به آدما سرویس میدادم و سعی میکردم با خوشحال کردنشون چه از نظر مادی و چه معنوی، عشقی که بهشون دارمو نشون بدم، ولی این عشق رو صرف آدمای اشتباهی می کردم...

علت تمام کمبود اعتماد به نفسم و درگیریم با خودم، دوستای اشتباه زندگیم بود که منو حتی از دوست داشتن خودم هم عقب انداخته بود...

دقیقا دو سال از خلوتم با خودم با اون شلوار خال خالی میگذره و تو این مدت فهمیدم که این که شما چه عشق و علاقه ای به آدما داری مهم نیست، بعضی وقتا اون آدما تو رو دوست ندارن و حقیقتش اینه که باید بهشون حق بدی! خود تو هم از خیلیا خوشت نمیاد و یه جورایی فقط داری تحملشون میکنی که زندگیت بگذره، تنها چیزی که مهمه اینه که بفهمی کی واقعا تو رو دوست داره و کی داره ادای آدمایی رو درمیاره که دوستت دارن، اونوقته که تکلیفت با خودت معلوم میشه و میتونی یه زندگی آروم داشته باشی، به اندازه کافی به آدما عشق میدی و در کنارش میتونی یه تایمی رو خالی کنی برای عشق به خودت.

تو مهم ترین آدمی هستی که تو زندگیت وجود داره و باید از خودت مراقبت کنی، وقتی حالت خوب نباشه، نمیتونی حال بقیه رو خوب کنی، وقتی خودتو دوست نداشته باشی نمیتونی انتظار داشته باشی بقیه تو رو دوست داشته باشن. be someone who makes you happy و منتظر این نباش که بقیه بیان و حالتو خوب کنن

آدمای بد زندگی من هم کم کم از زندگیم رفتن و زندگی درس های جدیدی رو مقابلم قرار داد. هنوز هم بعضی وقتا تو تله ی دوست هایی میفتم که اصلا تیپ شخصیتشون با تیپ شخصیت من سازگار نیس ولی دیگه اینو میدونم که غیر از خوشحال بودن اونا خوشحال بودن یه نفر دیگه هم هست که به مراتب برام مهم تره... "خودم". دوست های اشتباهی که سر راهم قرار میگیرن رو کنار میذارم و میرم انقد میگردم و تجربه های جدید کسب میکنم تا بالاخره آدمایی رو برای رفاقت پیدا کنم که بدونم they'll be there for me چه توی روزای خوبم که همش میخندم و خوشحالم، چه تو روزای بدم که میفتم یه گوشه و اخم میکنم و بداخلاق میشمand that's the meaning of life

شما هم شروع کنین، دنبال خود واقعیتون بگردین، خودتونو که شناختین، دنبال دوست هایی بگردین که شبیه خودتون باشن

اگه دوست داشتین لایک کنین و از تجربیات خودتون بهم بگین


سلامت روانزندگیدوستافسردگیروانشناسی
•|یادت نره زندگی، یه وقت یادت نره زنده ای!... نیمچه آرشیتکت خندون |•
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید