Lady Wiseldon
Lady Wiseldon
خواندن ۲ دقیقه·۳ ماه پیش

مهر


مهر را هیچ وقت دوست نداشتم. بازگشایی مدارس، صبح زود بیدارشدن، امتحان، از همه مهمتر هوای ابری و دلگیر.

خیلی ها از پاییز خوششان می اید. از هوای ابری و باران لذت می برند. اما من تابستان را دوست دارم! می دانم گرمای هوا خیلی آزار دهنده است اما برای من کمی افسرده هوای ابری آزار دهنده تر است. در هوای ابری بدون آنکه بخواهم گریه میکنم. ساعت ها گریه میکنم. دلم میگیرد. همه جا تاریک و من تنها. یاد خاطراتم می افتم. یاد زمان هایی که باران خوشحالم میکرد‌. هوای ابری اشکم را در نمی آورد و من خوشحال ترین بودم. اما الان دیگر به جایی رسیده ام که چیزی خوشحالم نمی‌کند. شاید در پنج سال اخیر چندباری از اعماق وجودم خوشحال شدم آن هم زمان هایی که او را بعد از مدتی بی خبری میدیدم!

پاییز در کنار هوای گریه اورش، بازگشایی مکان های گریه آور هم به همراه دارد. قبلا که مدرسه بود و الان دانشگاه. واقعا وقتی هفت صبح بیدار می شوم دلم می‌خواهد گریه کنم! شاید تنبل به نظر برسم اما شب زنده دارم. شب را دوست دارم دلم میخواهد روزها بخوابم. تابستان تا پنج صبح بیدار می ماندم واقعا خوش می گذشت. پنجره را باز می‌گذاشتم نسیم خنکی می وزید، آهنگ هایی که مرا یاد او می انداخت گوش میدادم، کتاب می خواندم، کاراسودا نگاه می‌کردم‌‌. هوا که روشن میشد می خوابیدم. به معنای واقعی کیف می کردم!

پاییز آمد و دانشگاه باز شد و همان کیف شبانه را هم از ما گرفت! الان لحظه شماری میکنم برای شب زنده داری های اخر هفته!

پاییز و زمستان فصل های غمگینی هستند. همه جا سرد است. درخت ها برگی ندارد. رنگ ها از بین می روند. تفریح کردن سخت می‌شود. اما تابستان اینطور نیست. گرم است اما رنگ هست، زیبایی هست. تفریح هست، سفر هست. اما خوب پاییز و زمستان هم نیاز هستند. نمی شوند که نباشند. اما کاش زود تر تمام شوند. زود تمام شوند و عید بیاید. دلم کمی شادی می خواهد!

پاییزتابستانمدرسهدانشگاه
نوشتن حالم را خوب میکند!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید