کتاب چنین گفت زرتشت رمانی فلسفی و شاعرانه است که به دستان فریدریش ویلهلم نیچه نوشته شده است.
کتاب درباره شخصیتی به نام زرتشت است که از نام زرتشت پیامبر ایران، گرفته شده است. اما کتاب درباره زندگی زرتشت نمی باشد. بلکه نیچه فلسفه خود را، با نقاب زرتشت بیان می کند.
نیچه فردی فیلسوف و شاعر بود. این دو حرفه فلسفه و شاعری بسیار با یکدیگر در تضاد هستند زیرا، فلسفه نیازمند ذهنی منطقی و فاقد احساسات می باشد و شاعری نیازمند ذهنی لطیف، شاعرانه و احساسی می باشد. اما نیچه هر دو آن ها را داشت.
در کتاب چنین گفت زرتشت شما هم متن های ادبی و فلسفی می خوانید و هم شعرهایی طولانی و جذاب.
ولی کتاب برای شروع فلسفه کمی پیچیده و عمیق می باشد. بنده خیلی اوقات برای فهمیدن بخش هایی از کتاب چندین بار آنها را می خواندم ولی باز هم نمی فهمیدم.
من به عنوان کسی که چندین آثار نیچه را خوانده ام می توانم بگویم که این کتاب بهترین اثر نیچه می باشد. در کتاب نیچه موضوع های مختلفی مثل مرگ خدا، خیر و شر، ابر انسان را بررسی می کند و خیلی اوقات به نقد جامعه می پردازد.
زرتشت روزی از گرما در زیر انجیر بنی خفته بود و دست ها بر چهره نهاده، که ماری در رسید و گردن اش را گزید، چنان که زرتشت از درد فریاد کرد. چون دست از چهره بر گرفت، مار را دید. مار چشمان زرتشت را بشناخت و ناشیانه به خود پیچید و رو در گریز نهاد.
زرتشت گفت: مرو که هنوز سپاس ات نگفته ام! تو مرا به هنگام از خواب برخیزاندی. من هنوز راهی دراز در پیش دارم.
مار غمگین گفت: راهی چندان در پیش نداری. زهر من کشنده است.
زرتشت لبخندی زد و گفت: کجا اژدهایی از زهر ماری مرده است! بیا زهرات را بازگیر! تو نه چندان توانگری که آن را به من بخشی.
آنگاه مار دیگر بار بر گردن او افتاد و زخم اش را مکید.
چون زرتشت روزی این سر گذشت را با شاگردان حکایت کرد، پرسیدند: زرتشت حکمت حکایت تو چیست؟
زرتشت درین باب چنین پاسخ داد: نیکان عادلان مرا دشمن اخلاق می دانند: حکایت من ضد [احکام] اخلاق است.
اگر دشمنی دارید، بدی اش را با نیکی پاسخ نگویید که شرمسار می شود. به جای آن گواهی دهید که در حق شما نیکی کرده است.
خشم گرفتن به که شرمسار کردن! و اگر نفرین تان کنند، خوش ندارم که در برابر دعا کنید. شما نیز نفرینی کنید!
و اگر بیدادی بزرگ بر شما روا دارند، شما نیز در برابر بی درنگ پنج بیداد کوچک کنید.هولناک است دیدار کسی که بیداد بر او زور می آورد. [این بخش نیش مار ادامه دارد، کتاب را بخرید و ادامه اش را بخوانید!]
انسان چیزی ست که بر او چیره می باید شد! از این رو می باید به فضیلت های ات عشق ورزی. زیرا که بر سر آن ها فنا خواهی شد.
جنگل را دوست دارم. زندگی در شهر بد است. آن جا شهوت پرستان بسیار اند.
راستگویی کاری ست که کم تر کسی تواند! و آن کس که تواند نیز نخواهد!
در بهترین چیز نیز باز چیز تهوع آور هست و بهترین چیز نیز چیزی است که باید از آن بر گذشت.
و به آن کس که پرواز نمی آموزید، تندتر افتادن آموزید!
هیچ ندانی بِهْ از نیمه دانی بسیار! به اعتبار خود دیوانه بودن به از فرزانه بودن در نظر دیگران!