لینا وفایی نژاد·۱ ماه پیششاهین، اصلان و املتاز پشت شیشه، شاهین را میدیدم که با عصبانیت با تلفن حرف میزد، دستهایش را توی هوا تکان میداد و تند تند یک مسیرِ تقریباً ده متری را توی پی…
لینا وفایی نژاد·۱ سال پیشحبس در تسلسل ضرورت و فقدانجیغ و بوم بوم قطار آن طرفی در حال نزدیک شدن بود. ‘صبح بخیر آقا!’ با او نبودند. تا بهحال کسی به او صبح به خیر نگفته بود. اصلاً نمیتوانست ب…