لیلا جباری
لیلا جباری
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

به خاطر تردید عضلات دستم که یاری ام نمی‌کنند



راستشو بخوای، عادت به تایپ با کامپیوتر ندارم. بیشتر تو دفترم می‌نویسم و تقریبا این کار هر روزه‌ی این پر حرف کم طاقته. وقتی خواستم شروع کنم به نوشتن، فکر کردم یه دفتر جدید بخرم مخصوصا این شکل از نوشته هام، برای اینکه بتونم براشون هویت قائل بشم و نگهشون دارم. اما از اونجایی که این کارو زیاد کردم و می کنم، فکر کردم مطمئنا بعد از یک مدت بی‌خیال نوشتن خواهم شد و مثل همیشه به نوشتن احساسات روزمره‌ام پناه خواهم برد.

گزینه‌ی بعدی عوض کردن لپ‌تاپ با یه دونه از این لپ تاپ کوچیکا بود که اتفاقا دیروز اسمشو یاد گرفتم که بهش میگن: مینی(:دی). و بعد متوجه مشکلاتی شدم که ممکنه با اون عزیز دل برام پیش بیاد. شایدم دنبال یه راه بودم که طفره برم و پشت گوش بندازم. چون شروع کردن کاری که همیشه آرزوشو داشتی اما ازش می‌ترسیدی، انگاری اول به مغزت و بعد به اون عضو از بدنت که بیشترین کار رو قراره انجام بده، فشار میاره.

از پر اعصاب ترین اعضای بدن، ابتدا انگشتان دست و بعد اعضای صورت انسانه. بخش بزرگی از احساسات در صورت و در دستها بروز می کنه و دلیلش دقیقا مساحتی از مغزه که به این بخش اختصاص پیدا کرده. دستای من علاوه بر اینکه وقتی عاشق میشم شروع به لرزیدن می‌کنند، بلکه وقتی میخوام شروع به نوشتن کنم، مخصوصا حالا که این تصمیم جدید رو گرفتم، یاری‌ام نمی‌کنند.

این متن رو اینجا می‌نویسم برای دستانم. مدتی هست که در پوشاندن رازهام باهام خوب همکاری کردند، و مطمئنم حالا هم به خوبی تشویش قلبم رو درک خواهند کرد و رعشه‌ی و جودشون رو به روی من نخواهند آورد :دی

به افتخار دست ها.

خودشناسیقدرت عادتنوشتنداستان نویسی
نویسنده نیستم، اما نمی‌تونم ننویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید