کتاب راهبری زندگی با شهود درونی، زندگینامه ی رابرت الکس جانسون به قلم یکی از دوستداران او و با همراهی شخص جانسون در بازگویی و ثبت خاطرات و جزئیات زندگیاش است. او از بزرگان روانشناسی یونگی و از مراجعان شخص کارل یونگ بود. به گفتهی خود او، در یازده سالگی در اثر سانحهای یک پای خود را از دست می دهد و مشاهدهی درون نگرانهی غیرعادی را که بعدها نام آن را جهان طلایی می نامد، تجربه می کند و این واقعه، جهان درونی او را تا لحظه ی مرگش تحت تاثیر قرار می دهد. بارها اظهار میکند که پس از آن لحظه همواره در تلاش بوده تا بار دیگر با جهان طلایی اش دیدار کند.
او در غیاب پدر، بزرگ می شود و مادر نیز، هرگز نقش مادری خود را در حق وی ایفا نمی کند. مادر مشغول انجام وظایف مردانه ای است که بتواند زندگی او را اداره کند و رابرت، سعی در جبران فقدان پدر دارد و تا پایان عمر، با فرافکنی نقش آن روی افرادی مانند کارل یونگ، جیدو کریشنامورتی و گروهی از حکما و قدیسان دارد. اما نقش مادر را از مربی ساز پیانوی خود که بانویی است دوشیزه، اما برای وی حمایتگر و پرورنده، دریافت می کند.
زندگی جانسون مجموعه ای از نقاط حیاتی است که گویی با حذف هر یک از آنها، مسیر زندگی اش میتوانست به کلی تغییر کند. او طبق تعبیری که کارل یونگ از رویایش برایش انجام می دهد، تا آخر زندگیاش سعی می کند نزدیک به ناخودآگاه جمعی زندگی کند. نه هرگز کارمند می شود، نه ازدواج می کند. زندگی او رشته ای به هم بافته شده از الهامات و عوامل هدایت کننده هستند که وی با توسل جستن به آنها این مسیر دشوار را آمده است.
او از رویاهایش میگوید و از اعتمادی که به قدرت شهود درونی اش داشته. با وجودی که شاگرد کریشناموتی بوده، و احساس سرگردانی و نیاز به هدایت را همواره حس می کرده، اما برخلاف سایر شاگردان کریشنامورتی، هرگز پیرو بی چون و چرای او نشده است و پس از 6 ماه، با وجود آن که از نزدیکان وی شده بود، همراهی او را ترک می کند.
جانسون از نظر شخصیتی، درونگرا، شهودی و مشاهده گر (یادگیرنده) است. او چند ماه را به عنوان نگهبان در کوهستان به همراه سگش میگذراند و توصیف او از آن مدت، بهترین دورهی زندگیش است. دورهای که از هر گونه حیاط اجتماعی و ابزار دست ساز بشر به دور بوده است. او در جهان پسامدرنیسم و دستاورد سالار، زندگی خود را به عنوان سفری درونی میزید که در واقع از بسیاری معیارهای اجتماعی موفقیت به دور است. او سالهای آخر زندگی خود را در هندوستان میگذراند و سفر درونی خود را با زیستن در سرزمین اسطورههای بشری و سمبلهای ناخودآگاه به پایان میرساند.