𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓭𝓻𝓮𝓪𝓶
𝓵𝓲𝓰𝓱𝓽 𝓭𝓻𝓮𝓪𝓶
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

پ҉ا҉ر҉ت҉ ا҉و҉ل҉ ر҉م҉ا҉ن҉ م҉ن҉

به نام آنکه آفرید مرا


🌙


دستان استخوانی و زخمی اش را روی هم گذاشت , چشم هایش را بست و انگشتانش را روی آفتاب گردان تازه ای که در مه شب قبل هنوز خوابیده بود کشید .آفتاب گردان را بیدار کرد و به او لبخند کوتاهی زد.

آفتاب گردان هم نوک انگشتش را بوسید و مخمل زرد رنگش را به احترام زردی تار های فراموش شده ی لباس نخی او به قرض گذاشت.

پرنسس لورا(𝕷𝖆𝖚𝖗𝖆)دفتر خر خاطراتش را برداشت و صفحه های آن را ورق زد

به دنبال چه میگشت؟

به دنبال خاطراتی نورانی , درمیان انبوهی از تاریکی هایی که در دفتر او برق میزد.

قلبش تند تند میزد و او مجبور بود برای آرامش قلبش هم که شده برگه های دفترش را یکی یکی ازهم جدا کند ,

اتفاق بدی بود. اما نیاز بود کمی آرام تر شود .

هر برگ که از دفترش کنده میشد بدنبال آن یک تکه از قلبش هم به گوشه ای می افتاد.

به یک باره خسته شد و دفترش را کنار گذاشت ,

تصورش هم برایش سخت بود که ...

آفتاب گردانرمانقسمت اولشروع نوشتندرام
𝕴 𝖇𝖗𝖊𝖆𝖙𝖍𝖊 𝖎𝖓 𝖙𝖍𝖊 𝖒𝖊𝖒𝖔𝖗𝖞 𝖔𝖋 𝖙𝖍𝖆𝖙 𝖓𝖎𝖌𝖍𝖙 𝖜𝖍𝖊𝖓 𝖙𝖍𝖊 𝖘𝖊𝖒𝖊𝖓 𝖔𝖋 𝖍𝖊𝖗 𝖔𝖙𝖍𝖊𝖗 𝖈𝖍𝖊𝖊𝖐𝖘 𝖜𝖆𝖘 𝖜𝖔𝖚𝖓𝖉𝖊𝖉
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید