اون روز داشتم روال عادی خودم رو شروع میکردم: در لپتاپ رو باز کردم، وارد کلاس آنلاینی شدم که توی «زوم» برگزار میشد و مشغول شنیدن درس استادم شدم. حدود ده دقیقه از ارائه گذشته بود که از کلاس پرت شدم بیرون و یک پیامِ وحشتناکِ غیر معمول گرفتم: ارتباط شما با اینترنت قطع شده است.
ما خیلی مشتاقیم تجربههای شما رو بشنویم، بخونیم و اینجا منتشر کنیم. قصهی آدمها دروازهی سخاوتمندانهایه برای اشتراک تجربه با دیگران. برای تعریف کردن تجربهای که داشتین لازم نیست نویسنده باشین؛ هر قصهای برای تعریف شدن یه راوی مشتاق میخواد و یه شنونده که از هیجان چشمهاش گرد شده باشه. امروز یه مثال از همین قصهها رو از یه مجلهی آنلاین سایز بزرگ براتون ترجمه کردیم.
من خیلی به ندرت با وایفای به مشکل میخوردم، برای همین به سرعت دویدم تا بفهمم مشکل از چه قراره. برق رفته بود؛ و من هیچ ایدهای نداشتم باید چیکار کنم!
الآن انعکاس میزان اضطرابی که از این اتفاق داشتم خندهداره، اما در اون لحظه مایوس، مضطرب و به معنای واقعی کلمه دستم از دنیا کوتاه شده بود. اولین چیزهایی که از ذهنم میگذشت اینها بود: چطور باید بقیهی کلاسم رو برم؟ عقب میوفتم. حتی نمیتونم غذا درسته کنم چون باید در یخچال رو بسته نگهدارم. میرم خونهی دوستم اونها باید حتمن برق داشته باشن.
درسته، توی ذهنم همهچیز رو بغرنج کرده بودم. ولی آدم به سرش میزنه وقتی میفهمه همهی زندگیمون در مرکزیت برقه که جریان داره و کافیه قطع بشه تا همه چیز از کار بیفته. نگرانی، اضطراب و استرس کاملن غیر ضروری و بیهوده بودن، من میدونستم که قطعی برق موقتیه اما بی اختیار احساس میکردم ارتباطم با دنیا از دست رفته. من اون روز یاد گرفتم، زندگیام بیش از حد به برق متکیه. البته من تنها کسی نیستم که اینطوریه، طبیعتن خیلی از ما همینطور هستیم. در بحبوحهی یه همهگیری ویروسی این تنها راهیه که میتونیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. بدون برق ما ارتباطمون رو با حلقههای اجتماعیمون از دست میدیم: دوستهامون، خانوادهمون، همکارهامون، معلمهامون و ...
ما به معنای واقعی کلمه با کمک برق خودمون رو مشغول میکنیم: آپدیتها رو دنبال میکنیم، شبکههای اجتماعی رو میجوریم، تلویزیون میبینم، از اخبار مطلع میشیم... هر کاری که انجام میدیم رو برقه که کنترل میکنه.
کاش با قطع شدن ارتباطم احساس رهایی میکردم، اما برعکس، کاملن در نقطهی مقابل رهایی بودم. با اینکه میدونستم همه چیز ضبط میشه ولی از دست دادن کلاسم از همه اضطراب آور تر بود. تصور میکردم خواهر کوچکترم از خوشحالی بالا و پایین بپره که مدرسهی آنلاین تا وصل شدن برق تعطیله، اما بدون آیپد و تلویزیون حوصلهاش سر رفته بود. مادرم نگران بود که باید حضوری بره دفتر کارش در حالی که معمولن از خونه کار میکرد و پدرم نمیتونست ویدیوی جدیدش رو بدون نور مناسب فیلمبرداری کنه. همهی اینها بخاطر یه اتفاق کوچیک پیش اومده بود، یه اتفاق کوچیک که عواقب بزرگی برای همهی ما داشت.
اون روز فهمیدم چرا آدمها گاهی اوقات از تکنولوژی فاصله میگیرن. وقفهی قطع شدن برق، تقریبن همون تجربه رو فراهم کرده بود: به جای پیدا کردن زمان و انرژی برای بیشتر دونستن از دنیا و آدمهای دیگه، نداشتن برق، توانایی تازهای در اختیارمون قرار میده: میتونیم روی خودمون تمرکز کنیم، فقط و فقط خودمون. با قطع شدن از دنیای آنلاینی که حواسمون رو پرت کنه میتونیم راحتتر: مطالعه کنیم، بریم بیرون، مراقبه کنیم و ... منظورم این نیست که راحته! خودم به هیچ وجه از مدت کوتاهی که برق قطع شده بود برای این چیزها استفاده نکردم، پریدم و با اولین تلفنی که پیدا کردم، دنبال جایی گشتم که برق داشته باشن. اما فکر میکنم میتونیم روی خودمون کار کنیم تا بتونیم برای مدت کوتاهی با قطع ارتباطمون از دنیا، احساس رها شدن رو تجربه کنیم. لازم نیست همیشه آپدیت باشیم. همیشه میشه برگشت و چیزی که آنلاینه رو چک کرد؛ اما پس گرفتن زمانی که سپری میکنیم ممکن نیست.
شما اگر زمانی به دست آوردین که روی خودتون تمرکز کنین، از دستش ندین؛ برای رسیدن به برق رد پای منو دنبال نکنین. انرژی رو در خودتون جست و جو کنین و قدردان خودتون باشین. نگران من نباشین... منم دارم برای دفعهی بعدی روی خودم کار میکنم.
حالا که دوباره همه در حال تجربهی قطع چند ساعتهی برق هستیم، تجربهی نویسندهی دانشجویی که چند هزار کیلومتر دورتر از جغرافیای ما زندگی میکنه، همونقدر که از تجربهی ما از قطع برق در ایران دوره، بهش نزدیک هم هست. تفاوت دغدغههامون میتونه همون قدر که خندهدار یا عصبانی کننده است، جالب و تامل برانگیز هم باشه. شما قطعی برق این روزها رو چطور تجربه میکنین؟