مدتها بود دلم برای نوشتن تنگ شده بود. عادت است دیگر، وقتی رهایش می کنی تو را عذاب می دهد، و چه عادت شیرینی است نوشتن. پس از سالی و اندی به خودم آمدم و دیدم دنیای ذهنم چقدر آشفته شده است و دانستم که این همان عادت نوشتن است که نمی گذارد آرام بگیرم. براستی که نوشتن چیدمان ذهن را آراسته می کند. آستین ها را بالا زدم و دستی بر وبلاگ شخصی ام کشیدم و نوشتن را آغاز نمودم. هر چند نه ادیبم و نه سخنور، اما معلم هستم، معلمی شغل شریفی است اما بد به خواندن و نوشتن معتادت میکند، تا بیاموزی و بیاموزانی، و این همان است که من به آن مبتلایم.
در وبلاگم بیشتر به مسایل فنی و مدیریتی بویژه در مورد تخصصم یعنی دیتاساینس خواهم پرداخت. اما هر از گاهی دغدغه هایم و اگر مطلب مفیدی بیاموزم را در روزنوشت هایم منتشر خواهم نمود. تصمیم گرفته ام اینجا هم بنویسم. از ویرگول بازها شنیده ام ویرگول برای اشتراک ایده ها چیز خوبی است، امتحانش بد نیست. حال که مینویسم، حس خوبی دارم، محیط ساده ای دارد و تمام تمرکزم بر روی نوشتن است. و این همان چیزی است که یک نویسنده میخواهد.
برای یک وبلاگ نویس هیچ چیز خوشایند تر از دیدن نظرات خوانندگانش نیست. حس عجیبی را در وجود نویسنده جاری میکند که قابل وصف نیست. این را گفتم که بدانید، نظری هر چند کوتاه، یاور من است در ادامه راه...