ویرگول
ورودثبت نام
محمدابراهیم جاری
محمدابراهیم جاریکارشناسی ارشد مدیریت - علاقمند به نویسندگی، خلاقیت و نوآوری، اختراع و کسب و کار- محقق IT و IOT
محمدابراهیم جاری
محمدابراهیم جاری
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

طغیان

ویکتور همچنان که به کرانه رودخانه نگاه می کرد، با خود اندیشید که بهترین راه همان راهیست که سرخ پوستان یافته اند؛ پلکانی از سدهای چوبی کوچک که در مسیرِ دستْ‌کَند مارپیچ گونه ی رودخانه ساخته شده و حوضچه هایی از آب گوارا را نیز پذیرایند. طغیان رودخانه را می نشاند، عطش آدمیان، چهارپایان و نباتات را لبیک می گویند و صیادان را رزق و روزی می بخشند.

‌ پنج مرد به استخدام درآمده و زمین های پایین دست یکی پس از دیگری به راهبری ویکتور، طبق نقشه پیاده سازی می شدند.

روز و هفتی بعد، عده ای یاوه گویان و چماق دستان، چنان بر سر آن شش مرد نهادند که فرانکلینِ کدخدا، از شکست آن سگ آبی قهقهه به هوا داد. ویکتور، خونین و مالین آنچنان پا به فرار گذاشت که سالها ردی از آن پیدا نشد.

سال پنجم فرا رسیده و روستائیان و دیگر ایالتها، از مالیات هنگفتی که برای ساخت سدی که در کشور نظیر نداشت، به ستوه آمده بودند. سرانجام سالی و اندی بعد، سد به قدوم مبارک هیئتی بلندپایه که چشمْ تعداد آنها را نمی شمرد، افتتاح شد و مجسمه فرانکلین که جان خود را در این راه از دست داده بود بر بالا بلندی آن خود نمایی می کرد.

زمستان سیزدهم فرا رسید؛ رودخانه طغیان کرد. آب زمین های بالادست سد را فراگرفت. روستائیان بالا دست را شست و غرق کرد. سد بانان برای حل مسئله دریچه های سد را گشودند؛ حریم مسیر قدیمی رودخانه در پایین دست که سال ها بود محو شده و مفتخر به امانت کاخ های اغنیای سازنده سد بود، آب را بر نتابید و جملگی به تلی از ویرانه های مدفون در لای و گل تبدیل شد.

ویکتور ایستاده در سرچشمه، درست بالای کوه، چشمان فرزندانش را گرفت تا از آن نمای مشرف بر روستا، آنچه را که باید دید نبینند.

آبمدیریتمنابع انسانیحل مسئلهنخبه
۱
۰
محمدابراهیم جاری
محمدابراهیم جاری
کارشناسی ارشد مدیریت - علاقمند به نویسندگی، خلاقیت و نوآوری، اختراع و کسب و کار- محقق IT و IOT
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید