ویرگول
ورودثبت نام
الهام  مقدم راد
الهام مقدم راد
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

دوپارگیِ یک ژست

برخی که محمدتقی‌مصباح‌یزدی را از مهم‌ترین نظریه‌پردازان پیوند دین و سیاست در حاکمیت جمهوری اسلامی می‌دانند، پس از مرگش بستری یافتند تا از خشونت‌های گزنده‌ای بگویند که با توصیه و حمایت صریح او بر منتقدان حاکمیت و روشنفکران رفته است. هم‌چنین تمجیدهای ویژه و ارادت‌های خاص مؤمنانه‌ی دوستان و مریدان وی از تریبون‌های رسمی را افراط‌کاری و مقدس کردن جهل نامیدند.

به نظر آن‌ها مصباح‌یزدی در موضع‌گیری‌ها و سخنرانی‌هایش، نظر و رضایت مردم در مشروعیت حکومت را بلا‌موضوع و انتخابات را مصلحتی موقت از جانب ولی‌فقیه زمان می‌دانست. او خشونت و حذف فیزیکی و ترور برای حفاظت از نظام را تئوریزه می‌کرد. این تئوری منصوب به اوست که ولی‌فقیه به خاطر مسئولیت‌های رسمی خود محذوریت‌های داخلی و بین‌المللی داشته و امکان بیان صریح همه دیدگاه‌هایش را ندارد؛ بنابراین فهم سخنان و ترجیحات قلبی او کار هر کسی نیست و باید از قراین متوجه اصل سخن ایشان گردید.

به این ترتیب بخش بزرگی از جریان روشنفکری غالب، مصباح‌یزدی و شاگردان او را متهم می‌کنند که با قرائتی خشن، اقتدارگرا و عبوس از دین، جنبه‌های رحمانی الهیات اسلامی را نادیده گرفته‌اند و باعث شکست پروژه‌ی سیاسی اصلاحات در ایران شده‌اند. گویا حقیقت دین چیز دیگری است و با نبودن مصباح می‌شد قوانین برآمده از شرع را با قوانین دموکراتیک ادغام کرد.

دست بر قضا همین روزها، عبدالکریم سروش پس از سال‌ها قبض و بسط بازیِ تئوریک و قمار عاشقانه و تفرج صنع، با صراحت از غفلت پیشین خود درباره‌ی نسبت «دین و قدرت» گفته و به نوعی مواضع منسوب به مصباح‌یزدی را تأیید می‌کند. سروش به روشنی می‌گوید که متن قرآن و خدای آن، بیشتر از آن‌که وصفی رحمانی، مهربان و دمکرات داشته باشد، واجد اوصافی نظیر قهار و جبار است و خدای اسلام خدایی خشیت‌برانگیز و حتی پیامبرش پیامبری مقتدر بوده است.

بگذریم که این آشکارگی ناگزیر باعث شده است، باز هم کسانی در حاشیه‌ی سروش دست به کیبرد شده و قلم بزنند. به قصد توجیه، شروع به ساییدن گوشه‌های تیزِ کلام او کنند، شجاعت او در تغییر مواضعش را تمجید کنند یا تکفیرش کنند. در هر حال هنوز هم کسانی با جدو‌جهد به دنبال قرائت‌های گوناگون از نص و اسلام سیاسی هستند.

ولی حرف من بر سر ژست‌هایی به ظاهر متفاوت است که اکنون فرجام یکسانی یافته است. اگر چه متاع « ژست‌» درباره‌ی دین و کفر همیشه خریدار دارد؛ اما این قدرت است که همه‌ی ژست‌ها را بر هم می‌زند. البته با هزینه‌های سنگینی برای نسل‌ها و دوران‌ها.

به‌ هم‌ رسیدن مصباح و سروش دلیل روشنی دارد، کسانی مثل سروش متن دین را نمی‌خوانند، بلکه چیزی را می‌خوانند که دوست دارند بخوانند و یا به‌قولی می‌خواهند دین را با صدایی که دوست دارند به صدا در بیاورند و پرسشی از دین بپرسند که پاسخش در توافق با الزامات امروزی باشد و مثلاً چهره‌ای رحمانی و عاشقانه و صلح‌آمیز از نص الهیاتی دین استخراج کنند. طُرفه آن که، وقتی می‌خواهند چنین چیزی را به عرصه‌ی سیاسی بیاورند و با الهیات سیاسی نظم سیاسی بسازند، همه چیز آشکار می‌شود.

ممکن است گریزی از خشونت در ساختن نظم سیاسی نباشد؛ اما موضوع این‌جاست که چنین خشونتی بدون الهیات سیاسی و قوانینش، موجه نمی‌شود. پس تلاش برای مهار اقتدار الهیاتی همان قدر ممکن خواهد بود که مثنوی‌خوانی‌های سروش بر مصباح و نسبت دین و سیاست در ایران مؤثر بوده است.

پاسخ دین به پرسش بهترین نظم سیاسی، چیزی جز نظم الهی و مبتنی بر نصّ نخواهد بود. به این ترتیب تمام محتوای بحث الهیات سیاسی فقط می‌تواند این باشد که یگانه نظم مشروع الهی محقق‌شده چطور می‌تواند توسعه پیدا کند؟ بنابراین با بسیاری از چالش‌های نظری و عملی دنیای امروز مواجه نشده و طبیعتاً راه‌حلی برای آن‌ها نخواهد یافت.

هیچ‌کدام از این نحله‌ها توجه کافی ندارند که نسبت دین و ایرانیان همیشه نسبتی بازیگوشانه و غیرمؤمنانه بوده است. برخلاف میل طرفداران مصباح یا سروش نظم سیاسی حاکم شده در ایران هیچ‌گاه مبتنی بر متن اصلی دین نبوده و قوانین برخاسته از دین، واضع ارزش‌ها و ناخودآگاه جمعی ایرانیان نبوده است. ایرانیان درکی ثانویه از الهیات سیاسی داشته‌اند و همیشه آن را به چیزی در چارچوب تاریخی و نظری خودشان تبدیل کرده‌اند.

به‌نظر می‌آید بحران و انسداد حاصل از دهه‌ها وصله‌دوزی در زمین دین و نسخه‌ی اسلام سیاسی مصباح به خوبی نشان می‌دهد که هر دو سر طیف توجه کافی به پرسش اصلی اندیشه‌ی سیاسی در ایران - نظم مطلوب سیاسی - نداشته‌اند، بنابراین چیزی جز ژست متوهمانه نیستند. توهمی که هر قدر هم طول بکشد و هزینه داشته باشد، قفل سیاست و توسعه‌ی نظم سیاسی در ایران را باز نخواهد کرد.

روشنفکری دینیسروشمصباح یزدیدین و سیاستاندیشه سیاسی
تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش ... https://yanaar.blogsky.com/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید