از نظر من رمان، کاملترین، مهمترین و خلاقانهترین فرم ادبیات عصر ماست. هنری که میتواند وضعیت و نیازهای زمانهی ما را به خوبی بازنمایی کند و چنان که ریچارد رورتی میگوید از این حیث حتی بر فلسفه و دیگر علوم انسانی هم پیشی بگیرد. رمان با داستان متفاوت است؛ در ایران به عنوان پدیدهای مدرن عمر کوتاهی در حدود صد سال دارد؛ اما ساختار رمانهای نویسندگان ایرانی هم به نوعی بافت و زمینهی جامعهای را نشان میدهند که در آن نوشته شدهاند. از آنجایی که رمان، هنوز در ایران ساختار استوار و کاملی پیدا نکرده، زنان هم فرصت پیدا کردهاند، در حین تلاشهایشان برای ورود به جامعه، در فرایند تکامل آن نقش مؤثری ایفا کنند. هم به عنوان نویسنده و هم به عنوان مخاطبانی فعال و جزئینگر.
بنابراین اگر کتابها و نوشتههای نویسندهای در حدود ربع قرن از پی هم منتشر و به تعداد زیاد خوانده میشوند، به بیش از ده زبان دیگر ترجمه میشوند، عجیب نیست اگر او را یک نویسندهی مطرح ادبیات زمانه شمرد و آثارش را به قصد شناخت و ارزیابی کارها و مخاطبانش دنبال کرد. با چنین دیدگاهی کارهای فریبا وفی را جسته و گریخته تاکنون خواندهام و بهانهی نوشتن این یادداشت، فرصتی است که برای خواندن آخرین کارش «روز دیگر شورا» دست داد.
نثر وفی در آخرین کتابش هم گرم و خواندنی است. زبان بسیار ساده با استفاده از واژههایی کم تعداد و محدود باعث میشود گاهی حین خواندن کتابش فراموش کنی که در حال خواندن هستی. طنز ملایمی که کم و بیش درلایههای زیرین زبان او پنهان است، خواندنش را به تجربهی سرگرمکننده و دلچسبی تبدیل میکند، اما به دوباره خواندنش فرا نمیخواند و انتظار من از رمان خوب را بر آورده نمیکند.
رمان خوب البته که وظیفهی گفتن تمام حقیقت را ندارد؛ اما میتواند حقیقتی را انتخاب کند که ارزش گفتن دارد و داستانی بگوید که تاکنون نشنیدهایم. کار اصلی رماننویس گزینش و نشان دادن همان حقیقتی است، که دیده نشده یا خوب دیده نشده است. بعد از آن تغییر مناسب و نامحسوس زاویهی دید برای دنبال کردن شخصیتها، به این جهت که هنر در اساس، فراتر از گزارش و توصیف صرف واقعیت است؛ شاید لازم است نوعی طغیان بر واقعیت باشد.
در واقع شگرد رمان در روایت چندصدایی خود، امکان برخورد پیچیدگیهای روح و جسم انسان با دیگران و با زمانهی معاصر خود بهوسیلهی خلق جهانی از شخصیتها و حکایتی گیرا، آن هم به شکل رها، عریان و نامحدود است. نامحدود از آن جهت که روند ترتیب دادن و یا ساختن روایت در متن رمان تمام نمیشود، بلکه این خواننده است که آن را تکمیل میکند و به همین دلیل نوشتن و خواندن رمان باعث میشود که زندگی بازسازی شود و ساختار جدیدی به خود بگیرد. برخورد دنیای خواننده و دنیای متن است که به رمان معنی و مفهوم میدهد. گویی خواننده، رماننویس دیگری است که فعالانه وارد جهان ساخته شده توسط نویسنده شده است.
این بسیار خوب و مغتنم است که فریبا وفی مانند بسیاری از همنسلان خود بعد از یک یا چند کار و دیده شدن در ویترین ادبیات، نوشتن را رها نکرده و هم چنان با استمرار متناسبی مینویسد و به بازنمایی جهان زنانه از دیدگاه خود ادامه میدهد؛ اما با شتاب در تحولات ساختاری جامعه در گذر بیش از بیست سال انتظار میرود شخصیتها و صداهای رمان در جهان او هم متحول شده باشند.
زن و زنانگی و جهان زنان محور اصلی تمام کارهای وفی است؛ طبیعی و درست است که او از چشمانداز خود به خلق جهانش دست میزند، اما تغییر زاویهی دید در داستان عنصر و مهارت بسیار مهمی است که گویی رمانهای فریبا وفی از آن بیبهرهاند.
پرسش این است که آیا زن در طی بیست و چهار سال از زمان انتشار اولین رمان ایشان تاکنون، چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ اجتماعی تحولی نداشته است؟ این تحول چگونه در رمانهایش بازنمایی شده است؟ به نظر میرسد، شخصیتهای وفی اگر چه نمیخواهند چیزی باشند که هستند، اما هنوز هم نه نمیدانند چه میخواهند بشوند و نه تکانی نمیخورند؛ به طرز عجیبی در همهی آنها روی یک پاشنه میچرخد: توداری، سکوت و بیعملی!
از ابتدای روایت تا انتهای کتاب، غالباً همان جا که هستند میمانند. تغییری اگر هست نمود و تظاهر بیرونی ندارد. شاید فقط خود زن میداند که منفعلانه تغییر کرده است؛ ولی اگر زن توانسته به هویت جدیدی دست یابد انتظار میرود خواننده هم فعالانه حس او را دریافت کند و هویت جدید او را بشناسد.
روز دیگر شورا داستان زنی است که در ابتدای ورود به میانسالی، درگیری و کشمکش در مناسبات بسته و محدود خانوادگیاش تنها محور و ویژگی شخصیتی اوست. حتی ناکامی در رویاندن زندگی خوب و پرورش خودش هم عاملی جز شرایط خانوادهاش ندارد. شورا به چیزی که هست و جایی که هست اعتراض دارد، اما حتی بیان و صورتبندی کاملی از خودش و جایی که هست نمیتواند ارائه کند. اعتراض کردن او مثل زنان داستانهای قبلی وفی، از زمزمههای درونیاش فراتر نمیرود. اگر شورا جسارتی به خرج میدهد، شررهای اولیه جسارتش در برخورد با دیگران، در فضای تاریک و مبهم گم میشود و هرگز مقصدی ندارد. گویی هرگز امیدی به رهایی نیست.
البته نویسنده در ابتدای داستان، تعلیقی امیدوارکننده در روایت شورا و خانوادهاش که از فرط تکرار در رمانهای خود او کسلکننده شده است، ایجاد میکند. ژان مرد دیگری بیرون از مناسبات خانوادگی است که میتواند دستاویز تغییر و کنش و عصیانی در شخصیت اصلی شود؛ اما تصاویر بیرنگ، بسیار محتاطانه، مبهم و مغاکگونهی شخصیت ژان در همین رمان تمام شهامت زن را در خود میپیچد و از بین میبرد. روایت شورا با خانوادهاش و با آن مرد به موازات هم و تنیده در هم پیش میرود. اما همین تکنیکی که در همزمانی روایتها به کار برده است، آخرین شانس نویسنده برای ایجاد تعلیق و کشش داستانی را از دست میدهد. ما خیلی زود میفهمیم شورا، «شورا» باقی خواهد ماند. زنی که فقط قصد شکستن پوسته و فرارفتن از ساختاری سنتی را دارد، در مغاک پوستهی دیگری در خود، همچنان گرفتار است و چه بسا حتی ترجیح میدهد در همان حالت تسلیم اولیه بماند و میماند.
در متن رمان که باید چندصدایی باشد، گفتگوی درونی شخصیت اصلی بر دیالوگ بین شخصیتها غلبه دارد. شورا راوی دانای کل داستان است. دیگران را از زبان شورا میشناسیم. مجال مناسبی برای دیدهشدن آنها خلق نمیشود. تصویرهای ذهنی و سلایق شخصیت اصلی همیشه در جایگاه طلبکارانه و حق به جانب است و خواننده حتی در کشمکشهای ساخته شده بین او و آدمهای دیگر به جز چند مورد استثنایی، فرصتی برای شناختن دیگران پیدا نمیکند. دیگران در حد تیپ باقی میمانند و هرگز تبدیل به شخصیت خاص با ویژگیهای خاص و غیرمنتظره و جالب نمیشوند. همه میتوانند نمونهی آشنایی از اطرافیان را در داستان پیدا کنند ولی همه چیز در همین سطح میماند. بدتر آن که همین جایگاه ساختگی قهرمان زن را از شناخت عمیق خودش هم باز میدارد و شاید به همین دلیل در ارزیابی دستاوردها و ناکامیهای خودش هرگز کاری با خودش ندارد. حتی مسئولیت آن چه تاکنون گفته و انتخاب کرده با او نیست. شوهری، خواهری، مادری یا حتی پدر از دسترفتهای هست که میتواند دستاویز توجیه وضعیت شود.
محور قصه باید متکی بر شخصیت اصلی و تغییرات او در کشمکش با دیگران و اطرافش باشد؛ اما در حالی که جزئیات زیادی از محیط اطرافش و حالات روحیاش از زبان خودش میخوانیم، این زن هیچ رازی برای کشف شدن توسط خواننده ندارد. به نظر میرسد دانش نویسنده و شناخت او از شخصیتها و زمینهی اجتماعیشان به اندازهای دقیق و رشد یافته نیست که بتواند میلها و خواستهای زن را تصویر کند و از دل آنها کنشهایی بیرون بکشد که متناسب با خودش و اوضاع بیرونیاش باشد. قرار نیست حادثهی بزرگی رخ دهد. ولی رمان خوب بدون حادثه هم میتواند بستری برای تغییر یافتن هویت انسانها را نشان دهد.
در رمان روز دیگر شورا هیچ اثری از تأثیر مقتضی جامعه و تحولات اجتماعی بر شخصیت اصلی داستان دیده نمیشود. بدیهی است که از رمان انتظار نمیرود شامل خطابههایی در مورد وضعیت اجتماعی باشد؛ ولی جزئینگری و درخشش رمان آن جاست که نشانههایی ظریف از روابط اجتماعی آدمها و وضعیت جامعه آن هم بدون آن که از خط روایت خود خارج شود، به خواننده نشان دهد.
شناسه کتاب : روز دیگر شورا / فریبا وفی / نشر مرکز