به نظر من 3 نوع دلتنگی داریم، گفتم به نظر من! پس اگه دنبال منطق میگردی خودت و خسته نکن و ادامه این پست را نخون!
یه دلتنگی وقتی هست که از عزیزت دوری و عزیزت می دونه که عزیز تو هست، اما شرایط زندگی شمارا از هم دور کرده و باز بنا به همان شرایط نمی تونی عزیزت را ببینی و دیدار تازه کنی و دلتنگی را از دلت بکنی بندازی دور...
تو این دلتنگی اگه حتی بیشتر دوری را تحمل کرده باشی، دچار تناقض رفتاری میشی، هم دوست داری شرایط جور بشه و بری عزیزت را ببینی و هم پای رفتن نداری، می دونی چرا؟
دلتنگی دوم وقتی میاد که رفتی عزیزت را دیدی، چند ساعت تا چند دقیقه مانده به لحظه فراق، دلتنگی میاد گلوت را فشار می ده و یک بغض سنگین می گذاره روی گلوت و میره، این دلتنگی را تا چند روز باهاش درگیری، خیلی سخت می گذره و خیلی مانده تا به آن حالت کج دار و مریز دلتنگی نوع اول برسی...
حالا فهمیدی چرا تو دلتنگی نوع اول دچار تناقض می شی؟ چرا یک پای رفتن داری و یک پای نرفتن؟!
چون از لحظه رسیدن به دلتنگی نوع دوم واهمه داری... چون می دونی طول می کشه تا بیای دوباره عادت کنی که نیستش.
نوع سوم دلتنگی را تو به من بگو...
دلتنگی نوع سوم، از دوتا دلتنگی قبلی سختتر هست...
به نظر تو، چند نوع دلتنگی داریم؟