سَمیوس بلایت
سَمیوس بلایت
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

لحظه‌ی طلایی رو قاپیدمش!

(غیر مرتبط با محتوا) چهره‌ش به اندازه خودم هیجان نداره اما دیدن این عکس یه جور حس امید بهم می‌ده.
(غیر مرتبط با محتوا) چهره‌ش به اندازه خودم هیجان نداره اما دیدن این عکس یه جور حس امید بهم می‌ده.


برای اولین بار از دیدن خود ناقصم توی فیلم، خجالت زده و منزجر نشدم.

حتی با وجود خنده‌ی نامتقارنم که نشون میده ماهیچه‌ی آرواره‌ی راستم به اندازه‌ی چپ قوی نیست؛ و غبغب محسوسم، که توی خندیدن حتی بیشتر می‌شه؛ و گردنی که چند درجه جلوعه و زیر ذره‌بین خودانتقادیم، منو قوز کرده نشون می‌ده؛ یا اندام و ژست هایی که هیچ‌ چیزشون شبیه بازیگرا نیست.

و حتی با وجود بداهه گویی هایی که به ندرت بهشون افتخار می‌کنم، و چتری‌های جدیدی که چند میلی‌متر کوتاه تر از معمولن و باعث می‌شن شبیه یه احمق به نظر بیام!

با وجود همه‌ی این‌ها، من از دیدن خودم توی اون کلیپ کوتاه لذت بردم و به مامان گفتم "انگار دلقک خونگی‌ام!"و با هم خندیدیم.

برعکس معمول، من زیاد توجهم به ظاهر ناجذابم جلب نشد، این بار این فکر توی سرم پررنگ بود که "چقدر این کلیپ کوتاه با ارزشه و برای من، صمیمی‌ترین قاب موجوده؛ یه برش از زندگی روزمره‌م که اصیل ترین حالتم رو به نمایش گذاشته و هیچ‌کس به جز این خانواده، با من چنین لحظاتی رو شریک نمی‌شه. چه قشنگه.."

این برام واقعا پیشرفت خوبی به حساب میاد؛ و یه قدم بزرگ در راستای پذیرش واقعیت بی‌نقص نبودنمه. دیگه احساس نمی‌کنم هرکسی منو توی اون‌کلیپ ببینه صورتش جمع میشه و با خودش می‌گه "ایح چقدر این دختره متفاوت از ستاره‌ی فیلم مورد علاقمه، باید باهاش قطع ارتباط کنم."

دیگه می‌دونم که آدمای اطرافم منو هزاران بار بیشتر از خودم از این زاویه(که خیلی با تصویر توی آیینه‌ی سرویس بهداشتی فرق داره) دیدن، و سالهاست با من زندگی می‌کنن، و براشون شبیه یه موجود که متاسفانه پایین‌تر از انتظارشونه، نیستم.

نمی‌دونم زاویه‌ی دیدم عوض شده یا واقعا باحال‌تر شدم، اما به هر حال این خیلی خوبه که حسم عوض شده؛ نشونه‌ی پیشرفت اعتماد به نفسم و بالغ‌تر شدنمه. نشون می‌ده که می‌تونم خیلی کارها انجام بدم، بدون اینکه یه سری افکار آزار دهنده‌ درمورد اینکه "یعنی بقیه چی درباره‌م فکر میکنن" و "آیا رنگای لباسم باهمدیگه واقعا هم‌خوانی دارن" و "چرا همش یادم میره روی چهره‌م تمرکز کنم، نکنه الان چشم راستم جاشو با گونه‌م عوض کرده باشه" و "چی‌ می‌شد اگه منم می‌تونستم موقع بلند خندیدن مثل آدمیزاد باشم یا حداقل شبیه اون بازیگره لبخند می‌زدم" و ... بخوان مانع کارم بشن.

احساس می‌کنم انقدری خودمو پذیرفتم که می‌تونم برای یه جمعیت چند صد نفری در بداهه ترین و معمولی ترین حالتم سخنرانی کنم!(البته امیدوارم اون دو سه آدمی که باهاشون رو دروایسی دارم توی جمع نباشن!)

به نفستان اعتماد کنید تا اعتماد به نفس خوبی داشته باشید! -برایان خیابانی
به نفستان اعتماد کنید تا اعتماد به نفس خوبی داشته باشید! -برایان خیابانی


عرض سلام:)

باتوجه به چیزی که خواندید، احساس کردم به قدری شجاعت دارم که بالاخره نوشته‌ی اول رو منتشر کنم. پس با گفتن درمورد همین افکار، شروع کردم؛ و حالا اینجا هستم. ‌

ممنون که خوندید. اشکال و ایرادی اگر هست، دریغ نکنید، خوشحال می‌شم.

اعتماد به نفسپذیرشاعتماد نفس
dried roses, rotten letters, unread words, silent people
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید