دوستِ شادی
دوستِ شادی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

غافِله ی احساسات

من دوستش دارم و او غافل است از غافله ی احساساتم که از قلبی خسته، عزم سفر نهاده بر دل او..من اورا با دلی خسته دوست دارم و او هربار نشانم میدهد حتی ذره ای از محبتم را نیز نمیداند...
من چنان اورا دوست دارم که رخسارش برایم ازتو زیباتر گشته و صدایش برایم آرامشی مطلق...
من دوستش دارم...به حدی که ثانیه ای هم کلامی با او به اندازه ی سالها شیرین است و مرورش شیرین تر...
من اورا مصمم تر از دیروز دوست دارم و او هربار سخت دارد تلاش میکند که نفهمد، چقدردوستش دارم...!

ای کاشدلتنگیعشق
وجود تو مثل یک تتو روی روح من حک شده ،
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید