رابرت مککی میگوید:
«از آغاز پیدایش بشر تا کنون، ما همواره یک داستان را به اشکال مختلف برای هم بازگو کردهایم، داستانی که میتوان آن را به اختصار جستجو نامید.»
«مککی» فرم بنیادی داستان را همانند نتهای موسیقی میداند که بسیار ساده و محدود هستند. تمام قطعات موسیقی و آثار داستانی هم از آغاز تا کنون با مصالح اولیهی سادهای ساخته شدهاند. کار سخت هنرمند، در بهکاربردن و ترکیب این عناصر پایهای است. فرم جستجو را میتوان همان فرم بنیادی داستان دانست.
در شاهپیرنگها (طرحهای کلاسیک داستانی) قهرمان معمولا هدفی را دنبال میکند بیرونی و برای رسیدن به آن موانعی را از مقابل خود بر میدارد. این در تمام کهنالگوها- مثل جمله عشق، معما، انتقام و...- صدق میکند. قهرمان در حقیقت یک هدف را میجوید و میتواند بهطور ناخودآگاه در پی برآوردهکردن نیازی درونی هم باشد. تا زمانی هم که به یکی از این دو نرسد آرام نمیگیرد. این جستجو که به تناسب پیرنگهای تعریفشدهی محدود رنگ عوض میکند، به بهانهای آغاز میشود که همان «حادثهی محرک» داستان است.
در ذهن خود به داستانها و فیلمهایی که دیدهایم رجوع کنیم و به یاد آوریم که چگونه تمامی آنها را میتواند در زیر یک برچسب جای داد.
از آنجا که داستانها استعارهای از زندگی هستند، میتوانیم سراسر زندگیمان را در همین واژه خلاصه کنیم:
جستجو. جستجوی عشق، معنای زندگی، حقیقت وجودی پدیدهها، خدا، رفاه، لذت و آرامش.
مهدی ابراهیمنژاد