Pariya·۴ ماه پیشدلم تنگ شده برای...دلم تنگ شده برای چندسال پیش وقتی همه باهم جمع میشدیم خونه مادر بزرگ دایی با یه طناب از درخت توت اینور حیاط وصل میکرد به میله ی اونور حیاط…
Pariya·۵ ماه پیشگاهی وقتا...گاهی وقتا زندگی اونقدر سخت میشه که ارزو میکنم کاش چیز دیگری به غیر از انسان بودم اگر سنگ بودم باد بودم درخت بودم ابر بودم هیچ وقت این سختی…
Pariya·۶ ماه پیششاید یه فرشتهروزی که دیدمت رو یادت هست. زیر بارون بودم خیس خیس شده بودم که اومدی پیشم گفتی ببخشید من چتر دارم اگه میخای میتونیم باهم همراه بشیم. منم که…
Pariya·۶ ماه پیشاخرین بازماندههمه ما منتظر معجزه بودیم. معجزه ای که اورا نجات دهد شاید معجزه ما بودیم خودمان مردم شهر اما میترسیدیم از اینکه جانمان رو از دست بدیم از اون…