اعداد یکی پس از دیگری توسط عقربه ساعت فتح می شوند و من در حالی که ته مداد از دست دندان هایم و نوک مداد از کوبیده شدن بی امان روی کاغذ در امان نیست در هپروت نابی به سر می برم. مداد بدبخت چه گناهی کرده که موضوعی برای نوشتن ندارم؟ وقتی روزنه و راهی برای حل مجهولت پیدا نمی کنی بهترین راه، مواجهه با خود مجهول است. این کلید که درهای زیادی را به رویم باز کرده این بار هم راهگشا شد. چه موضوعی از این بهتر که جستار چیست و اصلا جستار نویس چه کسی است؟
شنیده ام که مونتنی نخستین کسی بوده که بدین شیوه نوشته است. مونتنی را می شناسم اما مطمئن نیستم افتخار سردمداری از آن او هست یا نیست. او در دوره ای زندگی می کرد که بسیاری از بنیاد ها و سنت های فکری فروریخته بود و هر متفکری در این شرایط به دنبال راهی برای یافتن نور حقیقت و تکیه گاهی برای ایستادن می گشت.
اما مونتنی این نور را در درون خود دید و به خود تکیه کرد. گرچه ممکن است به هر چیزی شک کنم اما آن چه درونم هست قابل شک نیست. بینش درونی من همواره قابل اعتماد است چه اهمیتی دارد در بیرون چه می گذرد؟
مونتنی وقتی به بررسی مسئله ای می پرداخت نخست نظر خود را می نوشت بی آنکه به قیل و قال پیشنیان توجه کند. بعد به گفته دیگران رجوع می کرد در حالی که مخالفت ایشان هم برایش مسئله مهمی نبود. بذر جستار در چنین خاکی کاشته شد و چنین نوری دید. جستار نویس نخست نسبت به تمام آن چه گفته شده بی تفاوت است، برای او اقوال مهم نیستند. جستار بازتاب درون نویسنده است.
جستار نویسی تمرینی است برای تجربه صادقانه ترین لحظات زندگی. زمانی که از همه چیز کنده باشی و تکیه گاهت خودت باشی می توانی جستار بنویسی. و صداقت کوره ای است که خاک نویسنده را الماس می کند.
آتشی که تکلف در نوشتن، جزم اندیشی، میل به دیده شدن و برای دیگران نوشتن را در خود می سوزاند. همانطور که خود مونتنی در مقدمه کتاب خود، جایی که باید مخاطب را ترغیب به خواندن کند و معرکه ای بگیرد می گوید:
«من خود موضوع کتاب خویشم و عاقلانه نیست بهره ای از اوقات فراغت تو را با موضوعی چنین بیهوده مشغول سازم. پس خدا حافظ»مقدمه تتبعات
شاید اینکه موضوعی به ذهنم خطور نمی کند از آن جهت است که هنوز سنگ هایم را با خودم وا نکندم. شاید خلوتی لازم است و باید کنج عزلت گزینم و بیشتر با خودم صادق باشم.