مرا با موجی از طوفان
به زیر نخل خرما ها
کنار بوتهی سنبل
بدست طاقت و امید
به زیر خاک خواهی برد
تو بر من عشق میتابی
من از گرمای تو سیرم
تو با من صلح میداری
من اینجا گوشهای گیرم
من آنجا رشد خواهم کرد؟
من اینجا جز شب تاریک
در اینجا کرم ها جاریست
چه میشد در هوا بودم؟
چو آن گنجشک بیپروا
به زیر سایه ها بودم...