« بعد از مدتی دوباره می نویسم ».
روز بخیر.
روز های زندگی برای دیدنِ طلوع، زیباتر شده است.
و شاید احوال دلم نسبت به چند ماه پیش، بهتر باشد.
چون وجودم را در قالب دیگری گذاشته ام.
تلاش مداوم.
بنابراین جوانه ی دلم در گلدانِ افسردگی رشد نمی کند.
روز بخیر و یک نگاه به خورشید از انتهای وجود.
پنجره از سوی زندگی با نورِ ملایم، آوازِ مهربانی می خواند، گرده های بی جان در هوا می رقصند و برایم دست تکان می دهند،
این سکانس پر از سکوت است،
پر از حرف ، پر از خفگی که پشت این همه زیبایی اشک می ریزد، و اندوهی دارد که نمی تواند فراموش کند.
و این سکوت مرا وادار به دل کندن از تخت خواب می کند.
جز این نیست.
نمی تواند باشد.
من هر روز به امید باز کردن پنجره و شکستن سکوت بیدار می شوم.
و تا آنجایی که به خاطر دارم، صبح ها غمگین بوده ام، اما این روز ها، با شکستن همان سکوت و آغاز روزانه ام، روزنه ام جان می گیرد.
هیچ منظور یا مفهوم خاصی در این کلمه ها وجود ندارد جز آنکه این روز ها تلاش می کنم لبخند بزنم و فراموش نکنم کجای این خون ریزی ها هستم.
آمدم تا بنویسم که خیلی برای بی خیالی زود است و باید صبح از تخت خواب دل کندن را همه یاد بگیرند.
تا ادامه داد،
تا نوشت و جنگید و نورانی کرد.
تا به آینده بگوییم همه ی چیزی که اکنون وجود دارد و همه ی همان هایی که خاطره شد و زخم هایش مانده است، حق هیچ کس نبود و نیست.
و زندگی کردن، نباید شرطی باشد.
نفیسه خطیب پور.
پ ن ۱: نمیدونم شما صبح از خواب بلند می شین چه جوری به زندگی خودتون نگاه می کنین، نمی دونم این همه زجر و بدبختی ته قلب شما هم ریشه داره یا نه، من گویا نمیتونم کاری بکنم جز درد و دل کردن توی این صحنه ی مجازی ، اگه خوندین حس بلند شدن اول صبحتون رو برام بنویسین.
پ ن ۲: دوستان آیدی صفحه ی نقاشیام تغییر کرده، گفتم براتون بزارم ?☁️ : @feelnafis