آغاز محاصره شهرک با ادوات کامل و دیده بانی پهبادها
تانک های زرهی دورتادورمون را گرفته اند و با دوربین های مادون قرمز رد ما را دارند میزنند.
با پوشش نقره ایی زیر ورق های آلومینیوم اختفا زدیم ولی احتمال لو رفتنمون بالاست.
دستگاه پارازیت مغناطیس را فعال کردم وجنازه های شهدا را به ناچار چیدمان کردم در اتاق ها اگر لو رفتیم اونا ما را پوشش بدهند.
دوربین مداربسته را به باطری شارژ وصل کردم تا با تبلت دور بر را خوب تحت نظر داشته باشم.
چند جایی را با تله های انفجاری با چاشنی کاربید وسی فور محوطه بندی کردم و اسلحه دوربردم را در اتاق دیده بانی محصور شده زیر شیروانی با کلی خرت و پرت جاساز کردم.
نزدیک شب دوباره کمین زدم و سه پایه را به حالت باز رو تکیه گاه شنی قرار دادم.
لنز دوربین محاسبه مسافت را با دستمال عینک پاک کردم و نقاط مورد نظر را در حالت سیو قرار دادم .
مسافت سنجی را اندازه زدم و ایکس و وای ها را در دفترچه ظبط کردم.
سرعت وزش باد را گرفتم و از لحظه ی اسکان جهت نور ماه را چک کردم.
خیابان ها مملو از ماشین های زیر آوار بود و جنازه ها همین طوری رها شده بودند .
کنار هر جنازه چاشنی نارنجک به سیم تله وصل شده بود .
معلوم بود تک تیر انداز هاشون رو نقاط مشخص شهر که جنازه زن وبچه ها افتاده قفل کردند.
ماشین های زرهی اشون با گرید رها مسیر منتهی به مرکز شهر جای دفتر شهرداری را کاملا باز کردند و تمام مسیر های فرعی به اصلی را با جسد ماشین ها و اتوبوس ها و وسایل مردم مسدود کرده بودند فقط مسیر تردد را از ورودی شهر به مرکز شهر و از اونجا به مسیر پشت شهرک که زمین های کشاورزی و باغ بود را کاملا پاکسازی کرده بودند.
کنار ساختمان های بلند سنگر زده بودند و در بالا ی آنها تجهیزات دیده بانی و مخابراتی نصب کرده بودند و تک تیراندازها در نقاط مشرف به دو طرف مسیر شمال به جنوب شهر را پوشش داده بودند.
کاملا اشراف اطلاعاتی داشتند و نقاط کور را با تله گذاری بشکه های تی ان تی مسدود و محصور کرده بودند.
بطوری که حتی یک زنبور اگر مانور میداد اونجا با صدای بال هاش سریع ردش میزدن و رو هوا با ربات های تک تیرانداز میزدند.
من هم استتار کامل کرده بودم و تا میتونستم با رادیو های خراب نویز ایجاد میکردم رو فرکانس های مخابراتی فرستنده دیش مخابراتی ساختمان زیر ورق سایه بوم اش اختفا کرده بودم ولی جهت دیش را باز گذاشتم .
مونده بودم نکنه لو برم چون شهر کاملا محاصره بود
من از طریق گوشی ساده اس ام اس های رمزی با کدها ی ایکس و وای و نقطه مکانی جی پی اس را به مقر اطلاع میدادم که در صورت لزوم با توپ های 106 نقاط دور بر منو هدف قرار بدهند که ردی از من نتوانند بزنند .
آذوقه ام در حد بیسکویت و چند دونه شکلات تلخ بود که در جیب پیراهنم زیپ داشت گذاشته بودم.
یک آدامس هم برای رفع تشنگی تو دهان داشتم ولی جرات جویدن نداشتم و همش با زبون اینطرف اونطرف میکردم که اعصابم کمی آرام بش
وضعیت خیلی سخت و نفس گیری بود تا حالا تو کمین گیر نکرده بودم و اینطوری محاصره نبودم ولی چکار می تونستم بکنم راه فرارم فقط راه زیر زمینی منتهی به فاضلاب شهری بود که با دریچه سیمانی مسدود بود .
شب شده بود و هوا کمی سرد و وزش باد کمی از شرق به غرب میومد .
ماه قمری نیمه بود وابرها ی کمی دیده میشد.