لیا
لیا
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

عشق تصادفی پارت یک

سلام من میخوام ی داستان از تهیونگ بنویسم امید وارم خوشتون بیاد البته اگه اصن کسی ببینه من عاشق نویسندگی هستم برا همین رمان مینویسم



این قیافه ا.ت هست
این قیافه ا.ت هست


خب اول از همه بگم اسم شما ا.ت هست و ۲۰ سالتونه

از زبون ا.ت:صبح پاشدم ک دنبال کار بگردم (ی نکته بگم ا.ت تو ی شرکت کار میکرد ک اون شرکت ورشکست شد و خب دیگه فاخ دیگه بعدم ا.ت با پولی از اون شرکت در اورد تو بالا شهر ی خونه خرید و اینم بگم‌مادر پدر ا.ت فوت شدن)رفتم لباسامو پوشیدم و ی شیر توت خوردم و رفتم بیرون بعد چند دقیقه هفتا پسر خوشتیپ رو دیدم ی پسره اونجا بود انگار رئیس شون بود باهم چشم تو چشم شدیم من سریع دویدم ک داشتم میدوید از زبان تهیونگ:امروز با پسرا داشتیم میرفتیم خونه سوهو(سوهو طراح اسلحه های خصوصی اعضا هست)دیدم ی دختره اونجا وایستاده واقعا خوشگل بود باهم چشم تو چشم شدیم ب پسرا گفتم شما برین من میام رفتم سمتش گرفتمش ا.ت:توروخدا ولم کن من کاری نکردم تهیونگ:اها پس کاری نکردی بگو داشتی اینجا چیکار میکردی همین جور ک داشت حرف میزد دستمال بیهوش کننده رو گذاشتم روی دهنش بیهوش شد بغلش کردم داشتم میرفتم سمت ماشین ک پسرا اومدن تهیونگ:کارتون تموم شد کوک:اره این کیه تهیونگ:نمیدونم فک کنم جاسوس باشه رفتیم تو ماشین جیمین:بچها این جارو ببین رو دستبندش نوشته کیم ا.ت اما کیم ا.ت تو اسامی جاسوس ها نبود تهیونگ:عه راست میگی عا رسیدیم عمارت ب کوک گفتم بره دختره رو بزاره تو ی اتاق ها کوک رفت گذاشتش تو اتاق بعدم اعضا رفتن سر کارشون منم داشتم تو دفترم کار میکردم

خب جای حساس کات نکردم همین الان هم پارت بعدو مینویسم و میزارم چون خیلی دوست دارم بنویسم







کیم تهیونگ
ب دنیایی رمان وانشات تک پارتی و کلا همه چیه خوش اومدی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید