شمارش معکوس مرگ آدمی نَه از دهه ششم و هفتم عمر که از بدو تولدش آغاز می شود.
اما وقتی سبک زندگی به نحوی بنا می شود که گویی قرارست دائم در این دنیا بمانیم، نمی توانیم این را به خودمان حالی کنیم که تا دیر نشده باید از لحظه های عمر به خوبی بهره ببریم.
شادی از نگاه بسیاری آدم ها، همین دور همی ها و شب نشینی ها و عروسی ها و دامادی هاست. اشکالی هم ندارد.
اما این تنها یک روی زندگیست.روی دیگر زندگی، دردها و دلهره ها، گُر کشیدن ها و پَر کشیدن هاست که ما اصلا هیچ برنامه ای برای پذیرش و به رسمیت شناختن آنها نداریم.
بر این اساس، شادی و به همان اندازه، غم جزو امور ثابت و ساکن نیستند و وجودشان دائمی نیست.
به قول فریدون مشیری:
"غم را اگر نیکو ببینی، راز وجود شادمانیست
گر غم نباشد شادمانی در جهان نیست
غم همره و همزاد با این سرنوشت است
غم خوردن بیهوده زشت است
و شاید شادترین آدمها کسانی هستند که فهم صحیح و درک عمیقی از فلسفه وجودی خویش دارند.
انسان هایی که نقش خویش را در هستی یافته اند و در راستای اهداف خود به عنوان یک انسانی که یک بار بیشتر فرصت حیات مادی ندارد؛ قدم بر می دارند.
در این میان، این سقف بلند آرزوهاست که آدمی را به تلاش وا میدارد تا از سکون و رخوت برهد و ضمن تلاش مستمر، نظاره گر افق های دوردست باشد.
اما هیچ کس تحت هیچ شرایط، ضمانت اجرایی برای تحقق آرزوهای آدمی نداده است.
ما همچنان که برای تحقق آرزوهایمان می کوشیم اما باید در لحظه زیستن را تمرین کنیم تا در فراز و فرودهای زندگی، دچار افت و خیزِ فشار و قند خون نشویم و آماده کنیم خود را برای شکست های احتمالی که سقف بلند آرزوهایمان را نشانه گرفته است.