چون نوشتنم نمیاد،نباید خودم رو با چیزهای دیگه سرگرم کنم.نه زمانی که تصمیم می گیرم بنویسم و می بینم چیزی برای گفتن ندارم.درحالی که وقتی نمی نویسید،باید هیچ کاری نکنید.هیچ کاری نکردن هم جزو روند نوشتن است.این طور نیست که همیشه بتوانی چیزهای خوب بنویسی.چیزهای خوب یکهو در یک جایی که فکرش نمی کنی به ذهنت می رسد و تو باید حس و حالش را هم داشته باشی.البته که اگر نویسنده حرفه ای باشی،هرطور شده می نویسی و گیر این سوسول بازی ها نیستی.ولی انتظار کشیدن و توانایی دست شستن از هر کاری جز نوشتن،برای نویسندگی لازمه.بالاخره حتی وقتی چیز خوبی به ذهنمون می رسه،باید بتونیم با عدم تمرکز مقابله کنیم و هی نوشتن را رها نکنیم.باید بتونیم ساعت ها به صفحه سفید خیره بشیم و یک خط هم ننویسیم و با این حال باید بتونیم در هر شرایطی بنویسیم و از مزخرف نوشتن نترسیم.باید بتونیم از هر موضوعی یک نوشته بیرون بکشیم و دنبال ایده مناسب نباشیم.به نظر من که منتظر ایده خوب بودن و شکار کردنش برای نویسنده های تجاریه،نه نویسنده ای که دلی می نویسه.البته دلی نوشتن به معنی یلخی نوشتن نیست و اینکه نمیشه جدی گرفتش و جدی بهش پرداخت.دلی نوشتن یعنی صادقانه و شجاعانه نوشتن.یعنی اینکه بسیاری از مسائل حاشیه ای نوشتن برای نویسنده مهم نباشه.اینکه اصلا کسی می خونتش یا چه نظری در موردش دارن.جایزه یا پولی نصیب نویسنده اش می کنه یا نه.چجوری و کجا منتشر میشه.منتشر کردن برای یک نویسنده فقط بهونه ای برای بهتر و جدی تر نوشتنه.تصور یک مخاطب فهیم که براش می نویسی،برای یه نویسنده خیلی لذت بخش تر از نوشتن برای دیواره.حتی اگه واقعا هم چنین مخاطبی وجود نداشته باشه یا نوشته های ما رو نخونه.اما نویسنده،فقط نویسنده است.اون نه بازاریابه نه فروشنده،نه تاجر.اون نه از سئو سردرمیاره نه میخواد سردربیاره.برای خوشایند مخاطب چیزی نمی نویسه و براش مهم نیست که مخاطبش بی حوصله است و نیاز داره که متن به پاراگراف های بی شمار تقسیم شده باشه.اینکه مخاطبش ممکنه بعضی از کلماتی که در متن به کار برده رو نفهمه.اینکه مخاطبش اگه عکسی نداشته باشه یا عنوانش قشنگ نباشه،نوشته رو نمی خونه.اون اصلا ترجیح میده همچین مخاطبی نداشته باشه.مخاطب نداشتن برایش بهتر از چنین مخاطبی داشتن است.سخت بودن نوشتن برای یک نویسنده از نظر من بی معنیه.البته منظورم نویسنده دلیه،نه تجاری.کسی که تجاری می نویسه،مدام به نظر مخاطبش فکر می کنه و اینکه توجه اش رو جلب می کنه یا نه.نه اینکه حتما از نوشته خوشش بیاد.کلا به پیامد نوشتش بعد از انتشار و تاثیرش روی مخاطب فکر می کنه.ولی برای نویسنده دلی این چیزها اهمیت ثانوی هم نداره.در واقع اصلا اهمیت نداره.مخاطب فقط براش بهونه ای برای بهتر و شفاف تر فکر کردن و شناخت خودشه.چرا که ما در تعامل با محیط اطرافمون ساخته می شیم و ما می شیم.مدام در حال توجیه رفتار خودمون و توضیح اش به بقیه هستیم.در تعامل بقیه است که خودمون رو می شناسیم.نویسنده دلی اگه خودش رو خوب بشناسه و به راحتی بتونه حرف دلش رو بزنه،تو نوشتن به مشکل نمی خوره.مشکلات مربوط به خود نوشتن نیست،مربوط به چیز های دیگه ایه که بعدا میگم.