ویرگول
ورودثبت نام
Ehsan
Ehsanآنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند
Ehsan
Ehsan
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

تو را چه شد؟

در آخرین قدم هایم با بغضی خون آلود و غمی که در وجودم رسوب کرده ،مانده ام،شعری بر زبانم نمی آید و از تنگنای این زندگی صعب العبور خسته ام،خسته تر از آنکه حتی فکر کنم که کلمات را چگونه کنار هم قرار دهم،اوج فریاد و غمم با هیچ شعر و بیت و آوازی تساوی نمی‌کند و ناله ام مایع عذاب مذاب مانندی است که از درون مرا می‌سوزاند و توانایی بیرون کشیدنش را ندارم،از تکرار های بی ثمر روز های جوانی خسته ام و از خندیدن به چیز های تکراری و از نگاه کردن به ساعت و عقربه ،از آدم ها از رسانه و هر آنچه که به این موجود دو پای گستاخ اجازه حیات داده است ،سخت فشرده ام و جانم در عذاب است ...

فکر مرگ ندارم،زیرا مرگ را جز هزینه ای بیشتر از سود نمیبینم و حیات را جز نرسیدن و آرزو را جز بطلان حقیقت و خواستن را جز اتلاف ذهن و انرژی و هدف را جز افسردگی و یَأس را جز خوار کردن زندگی نمی بینم ...

در خلأئی بی انتها از فضایی تاریک گذر می کنم که با تکیه بر نصیحت ناصحان ریش سفید ظاهراً بهترین زمان حیات من است..

اگر این بهترین زمان حیات من است،حیاتم را به مرگ خیلی زود تر از اینها باید می بخشیدم...

اما در این تاریکی مطلق و فضای سیاه نوری مرا هوشیار می کند و آن نوری جز امیدواری نیست...

و امیدواری کلید بقا است که اگر نبود زود تر از این ها عطای حیات را به لقایش می بخشیدم

کاش زمان متوقف می شد در لحظات این عکس ها
کاش زمان متوقف می شد در لحظات این عکس ها

حیاتمرگکودکی
۳
۰
Ehsan
Ehsan
آنکس که نداند و نخواهد که بداند حیف است چنین جانوری زنده بماند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید