سه پرده نمایشی که مدیران برای تظاهر به ایجاد یک محیط امن اجرا میکنند. نگاهی به تحلیل Ron Carucci برای تشخیص «تئاتر امنیت روانی» از واقعیت.
تصور کنید مدیر شما جلسه را با این جمله شروع میکند: “بچهها، اینجا یک محیط امنه. راحت باشید و هر نظری دارید بگید.” سپس با لبخند منتظر نظرات میماند. شما با کمی تردید، ریسکی را که در پروژه میبینید مطرح میکنید. لبخند مدیر محو میشود، کمی به صندلی تکیه میدهد، ابروهایش را بالا میاندازد و میپرسد:
“خب، حالا راه حلت چیه؟ ما اینجا دنبال انرژی منفی نیستیم.”
ناگهان تمام اکسیژن اتاق تمام میشود. شما یک درس دردناک اما ارزشمند یاد میگیرید:
اینجا امنیت روانی وجود ندارد؛ اینجا فقط یک تئاتر در حال اجراست.

Ron Carucci، نویسنده و محقق برجسته حوزه رهبری، در تحقیقی روی بیش از ۳۲۰۰ رهبر به یک شکاف تکاندهنده ۴۲ درصدی رسید: ۹۲٪ مدیران فکر میکردند محیطی امن ساختهاند، اما تنها ۵۰٪ کارمندانشان با آنها موافق بودند. این پدیده خطرناک، که کاروچی آن را «تئاتر امنیت روانی» (Theater of Psychological Safety) مینامد، جایی است که رهبران فقط نقش یک حامی را بازی میکنند، اما در عمل، حقیقتگویی را مجازات میکنند. بیایید با هم سه پرده این نمایش خطرناک را بشناسیم تا دیگر فریب آن را نخوریم.
نمایش: مدیر در جلسه داستانی از یک اشتباه کاری خود در ۲۰ سال پیش تعریف میکند تا بگوید: “ببینید! من هم کامل نیستم و اشتباه میکنم.” او لبخندی میزند و منتظر تشویق تیم برای این “صداقت” میماند.
واقعیت پنهان: این نوع آسیبپذیری، بیخطر و بیربط است. این کار هیچ ریسکی برای مدیر ندارد و کمکی به حل چالشهای امروز تیم نمیکند. آسیبپذیری واقعی این است که مدیر بگوید: “من در مورد استراتژی فروش این فصل مطمئن نیستم و به دیدگاه شما برای پیدا کردن نقاط کور نیاز دارم.”
این نوع صداقت، به دیگران اجازه میدهد جلو بیایند و واقعاً کمک کنند.
نتیجه تئاتر: تیم یاد میگیرد که آسیبپذیری یعنی تعریف کردن خاطرات بیخطر از گذشته، نه صحبت درباره ریسکهای واقعی امروز.
نمایش: مدیر پس از ارائه ایده خود، رو به تیم میکند و میپرسد: “خب، نظر شما چیه؟” یا “کسی هست که مخالف باشه؟”
واقعیت پنهان: این سوالات اغلب برای گرفتن تایید پرسیده میشوند، نه برای کشف حقیقت. اگر کسی نظر مخالفی بدهد، مدیر فوراً با حالت تدافعی آن را رد میکند یا با سوالات جهتدار، فرد را به گوشه رینگ میبرد. کنجکاوی واقعی این است که بپرسیم: “چه چیزی را در این ایده من نمیبینم؟”
یا
“بزرگترین ریسکی که در این رویکرد وجود دارد چیست؟”
و سپس واقعاً به پاسخها گوش دهیم.
نتیجه تئاتر: تیم بهسرعت یاد میگیرد که “مشارکت” یعنی موافقت مودبانه با ایده رهبر. آنها از ترس واکنش مدیر، از به چالش کشیدن ایدهها دست میکشند.
نمایش: در تیم یک قانون نانوشته وجود دارد: “برای من مشکل نیاورید، راهحل بیاورید!”. هرکس ریسک یا مشکلی را مطرح کند، برچسب “منفیباف” یا “غیرسازنده” میخورد.
واقعیت پنهان: این فرهنگ “مثبتاندیشی سمی” (Toxic Positivity)، بیان حقیقتهای تلخ را سرکوب میکند. امنیت روانی واقعی یعنی افراد بتوانند با خیال راحت بگویند: “بخش لجستیک پروژه در خطر است و ما سه روز تاخیر داریم”
بدون اینکه بترسند به عنوان یک عنصر نامطلوب شناخته شوند. شناسایی مشکل اولین قدم برای حل آن است و یک مسئولیت تیمی است، نه وظیفه یک فرد تنها.
نتیجه تئاتر: اخبار بد زیر فرش پنهان میشوند. مشکلات کوچک آنقدر نادیده گرفته میشوند تا به یک بحران غیرقابل کنترل تبدیل شوند و آنگاه همه از خود میپرسند: “چطور به اینجا رسیدیم؟”
ایجاد امنیت روانی واقعی نیازمند کنار گذاشتن نمایش و پذیرش شجاعانه حقیقت است. Ron Carucci سه گام عملی برای این کار پیشنهاد میدهد:
آسیبپذیری خود را به امروز مرتبط کنید:
به جای خاطرهبازی، درباره تردیدهای خود در مورد پروژه فعلی حرف بزنید. بگویید: “من نگرانم که بودجهبندی ما برای این کمپین کافی نباشد. نظر شما چیست؟” این کار به دیگران مجوز میدهد که آنها هم نگرانیهای واقعیشان را بیان کنند.
به صراحت به اخبار بد پاداش دهید:
وقتی یکی از اعضای تیم ریسکی را مطرح میکند یا با شما مخالفت میکند، در حضور همه از او تشکر کنید. بگویید: “از اینکه این نکته مهم را گفتی ممنونم. این دقیقاً همان دیدگاهی است که برای جلوگیری از یک اشتباه بزرگ به آن نیاز داشتیم.” این کار به همه نشان میدهد که حقیقتگویی یک دارایی است، نه یک تهدید.
شناسایی ریسک را به یک فرآیند تیمی تبدیل کنید:
به جای اینکه بار پیدا کردن راهحل را روی دوش یک نفر بگذارید، شناسایی مشکل را به یک فعالیت تیمی تبدیل کنید. از تکنیکهایی مانند Pre-Mortem استفاده کنید (تصور کنید پروژه شکست خورده و از تیم بخواهید دلایل این شکست فرضی را تحلیل کنند). این کار مسئولیت را توزیع کرده و گفتگو درباره ریسک را امن میسازد.
امنیت روانی را نمیتوان بعنوان یک چکلیست از کارها دانست؛ بلکه یک حس عمیق درونی است که از شجاعت رهبر برای روبرو شدن با واقعیتهای ناخوشایند نشأت میگیرد. تئاتر امنیت روانی شاید در کوتاهمدت آرامشبخش به نظر برسد، اما در بلندمدت، هوش جمعی تیم را خفه میکند و نوآوری را از بین میبرد.
رهبران واقعی، کارگردانان تئاتر نیستند؛ آنها فضایی برای آشکار شدن حقیقت میسازند، حتی اگر آن حقیقت، ایدههای خودشان را به چالش بکشد.
و حالا شما بگویید:
شما در محیط کار خود، کدام پرده از “تئاتر امنیت روانی” را بیشتر تجربه کردهاید؟ آیا تا به حال به خاطر گفتن یک حقیقت تلخ، احساس کردهاید که مجازات شدهاید؟
تجربیات خود را در بخش نظرات به اشتراک بگذارید.