در دنیای امروز که سرعت تغییر سرسامآوره، ابهام زیاده و فشار تصمیمگیری بیشتر از همیشهست، خیلی از مدیرها تصمیمهای مهم رو برای خودشون نگه میدارن.
بهانههاشون؟ حفظ کیفیت، جلوگیری از اشتباه، یا جلو بردن سریع کارها.

اما یک نکتهی پنهان وجود داره: وقتی تصمیمگیری رو به تیمهاتون نمیسپارید، همون چیزهایی که میخواید حفظ کنید—وضوح، مسئولیتپذیری و حرکت رو به جلو—به خطر میفته. چون تیم هیچ وقت فرصت پیدا نمیکنه خودش رو در تصمیمگیری قوی کنه.
حقیقت اینه که همهی تصمیمها یکجور نیستن. بعضیهاشون کمخطرترن و به حضور مستقیم شما نیازی ندارن.
این چهار سوال کمک میکنه بفهمید کدوم تصمیمها رو میتونید—و حتی باید—به تیم بسپارید.
من توی یک سازمان، مدیری رو دیدم که تقریبا توی همه بخشهای شرکت حضور فعال داره و در حال تصمیمگیریه. همیشه سرش شلوغه، تقویمش پره، و کلی کار هست که باید روشون تمرکز کنه.
اتفاقا اکثر اعضای این سازمان کاربلد هستن و پتانسیلهای زیادی دارن، اما برای کوچکترین تصمیمگیریها هم منتظر مدیرشون هستن.
فکر میکنم تقریبا همهی شما در جایگاه مدیر ارشد و چه در نقش عضو یک سازمان چنین شرایطی رو تجربه کرده باشین.
۱. چه کسی به موضوع نزدیکتره و چه چیزهایی رو میبینه که من نمیبینم؟
بعضی تصمیمها رو کسی بهتر میگیره که نزدیک به اتفاقات روزمرهست—مثل کارشناس پشتیبانی که همین الان مکالمهی سختی با مشتری داشته یا برنامهنویسی که خودش این ویژگی رو کدنویسی کرده.
نزدیکی به واقعیت، خودش یک جور تخصصه و میتونه باعث بشه تصمیم سریعتر و درستتر گرفته بشه.
۲. آیا این تصمیم قبلاً گرفته شده و میشه روالمندش کرد؟
تصمیمهایی مثل تأیید تخفیف، اولویتبندی باگها، خریدهای روتین و تکراری یا بررسی پیشنهاد تأمینکنندهها مدام تکرار میشن. اگر معیارها و تجربههای قبلی مشخص باشه، میتونید سیستم یا چکلیستی برایش بسازید و بسپارید به تیم.
۳. چه کسی میتونه بهتر از من جواب درست رو پیدا کنه؟
شاید یک عضو تیم، تجربه زیسته یا تخصصی داره که شما ندارید، حتی اگر از نظر سازمانی زیر دست شما باشه. یا زاویهای از موضوع رو میبینه که شما نمیبینید.
این سوال باعث میشه دانش و دیدگاههایی که معمولاً استفاده نمیشن، وارد بازی بشن.
۴. کجا کار گیر کرده و چه کسی میتونه با یک تصمیم مسیر رو باز کنه؟
گاهی پروژه متوقف شده چون کسی احساس اختیار نمیکنه یا مسئولیت مشخصی براش تعریف نشده. خطر اینجا، «تصمیم بد» نیست؛ بلکه «هیچ تصمیمی نگرفتن» هست.
برای بعضی مدیرها پرسیدن همین چهار سوال کافیه. ولی گاهی حس کنترلگری رها نمیشه. اینجا سه سوال دیگه به کار میاد:
چرا فقط من باید این تصمیم رو بگیرم؟
اگر جوابهاتون بیشتر به خاطر عادت یا سرعت فردیتونه، نه دلایل راهبردی، وقتش رسیده رها کنید.
آیا با سپردن نتیجه (نه فقط اجرا) به یکی از اعضا، میتونه پیشرفت کنه؟
چنین واگذاریای به تیم حس مالکیت و مسئولیت بیشتری میده.
میتونم معیارهای موفقیت رو تعریف کنم بدون اینکه خودم تصمیم رو بگیرم؟
وقتی مسیر و هدف مشخص بشه، اجرای درست رو میشه به تیم سپرد.
من همیشه در سازمانهایی که فعالیت کردم، سعیم بر این بوده تا این نگاه رو پیاده کنم و مدیران بالادستی رو متوجه کنم که بسیاری از تصمیمها رو میتونن با خیال راحت واگذار کنن.
بارها دیدم که بعضی مدیران سنتی یک ترس پنهان درونی دارند. ترس از اینکه با تفویض اختیار، کنترل سازمان و یا جایگاهشون از دست بره. این باور باعث میشه حتی وقتی تیم توانمنده، اختیار تصمیم گیری همچنان در دست مدیر باشه.
در موارد دیگه: یک تجربهی منفی در گذشته—مثلاً سپردن تصمیم به فردی نامناسب—اونقدر اثر بدی گذاشته که مدیر بعد از اون تجربه به هیچکس اعتماد نکرده. نتیجه؟ تیم همیشه منتظر بوده و سازمان حرکت کندی داشته.
و البته، دستهای از مدیران رو میشناسم که کسبوکارشان روزی کوچک بوده و همهچیز با تصمیم شخص مدیر پیش میرفته. اما حالا که سازمان بزرگ شده، همان الگوهای سنتی پابرجاست. اینجا نه مشکل از تیمه و نه مشکل ابزار، بلکه وقت تغییر ذهنیت و تغییر ساختار رسیده.
و در پایان ( به نقل از نویسنده مقاله ) :
وقتی تصمیم درست رو واگذار میکنید، کنترل رو از دست نمیدید—بلکه اون رو گسترش میدید. از یک «مدیر انجام کار» به یک «پرورشدهندهی رهبران» تبدیل میشید.
این مقاله بر اساس محتوای معتبر
Harvard Business Review - should You Delegate That Decision? Ask These 4 Questions
تدوین شده است.