حدیث ذوالفقاری
حدیث ذوالفقاری
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

خاموشی ها

خاموشی‌ها، آه ای سنگین‌های متین و تاریک. درون قهقرای تیره و سرشار از ظلمت خود چه دارید که این‌گونه حزن‌انگیز اما زیبائید؟

در سرای روشنی‎‌ها و رقص نورها، شما از چه رنجیدید که به آفتاب تن ندادید؟ خاموشی‌ها، حلقه‌های تو در توی تیره‌تان را می‌بینم. عجیب است! هر حلقه از پس حلقه دیگر که نمایان می‌شود خود حامل نوری از جنس سیاهی‌هاست. نور سیاه را چه کسی می‌تواند درک کند؟ جز آن که از دل سیاهی زائیده شده است؟

خاموشی‌ها، گرچه نورها نمایان‌ترند، گرچه درخشانی‌شان همه را به‌وجد آورده است، اما متانت تو، جور دیگر سینه عاشقان را مذاب می‌کند. کجای روشنایی، کسی را یاد گیسوان سیاه معشوق برنگشته می‌اندازد؟ تنها توی حیرت‌انگیزی که شبیه چشمان خمار و سیاه آن یار رفته از دستی.

خاموشی‌ها، می‌دانید! سکوت عظیمتان شبیه شبی‌ست که معشوق بر قامت در ظاهر شد. خرامان به عاشق نزدیک شد. بوسه‌ای بر لبانش کاشت و پس از نگاهی سوزان و کش‌دار تا عمق روحش، خداحافظی کرد. عاری آن شب، عاشق سیاه‌بخت، به اندازه سالیان سال، سکوت کرد. آنقدر مبهوت و سنگین و باشکوه سکوت کرد که با تو یکی شد.

عاری خاموشی‌ها، سکوت شما و عاشق به خدا سپرده شده، از یک رنگ و لعاب است. آه ای سنگین‌های متین و تاریک، ای حفره‌های پرهیاهوی مات، تو عاشق ترک شده‌ای یا عاشق ترک شده خاموشی‌ست؟ چه ادغام تفکیک ناپذیری...

خاموشی‌هاعاشقحدیث ذوالفقاریخاموشینویسنده
عاشق کلمات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید