ویرگول
ورودثبت نام
لیلافرزادمهرm_15996912
لیلافرزادمهرm_15996912
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

نامه به نوه عزیزم1تیر1402(پزشکان پولدوست)

سلام اولادم

سالها پیش یک مجله فکاهی داشتیم که کاریکاتورهای زیبایی از مشکلات روز مره مردم را به تصویر می کشید. یکی از آنها مینی بوسی پر از جمعیت بود. راننده به سمت پشت برگشته وتمام آدمهارا با سرهایی به شکل سکه دو تومانی می دید. آنروزها وسیله حمل ونقل عمومی تنها مینی بوس بود. رانندگان مینی بوس بین شهری هم تا جایی که چند نفر در آن میان تلفات بدهد مسافران را انباشته می کردند. آنروزها هیچ حد ومرزی برای رفتار آنها وجود نداشت. در این همهمه جمعیت اگر مورد آزار قرار می گرفتی همیشه خودت مقصر بودی. مخلص کلام اینکه رانندها برایشان تنها پول مهم بود وبس.

حال وروزاین روزهای دکتر نماهای این سرزمین همان رانندگان مینی بوس است. بیمارانی که وارد مطب میشوند به جای سرهایشان یک دسته اسکناس 100دلاری نشسته است. آنها هم موظف هستند تا آخرین دلار برای بیمار نسخه بنویسند.

مادرم سالهاست که بیماری آرتروز مفصلی( تشخیص پزشکان تا این لحظه) دارد. انواع واقسام دکتر هارا امتحان کرده وهرروز روند بیماری بیشتر پیشرفت می کند وانگشتان دست وپایش از فرم خارج می شوند.

چند سال پیش دکتر روماتولوژی در کرج معروف شد که مادر برای ویزیت ساعت دو نیمه شب نوبت داشت. دکتر مورد بحث تمام عکس ورادیولوژی وام آر آی وآزمایشات یک ماه پیش را مردود ومجدد برایش نوشت. بعداز انجام آزمایشات مختلف وصرف هزینه گزاف، در خصوص درمان امید واری داد ونوبت بعدی یکماه دیگررا تعیین وبا یک بغل دارو روانه خانه کرد.

مادر دارو هارا مصرف کرد ولی هیچ نتیجه ای نگرفت. ماه بعد وماههای بعد، همان روند وسیکل پول کشیدن ادامه داشت تا مادر خسته شد وکل داروهارا در سطل زباله ریخت. مصرف روزانه 20الی25قرص مسکن بی فایده را رها کرد.

دیروز هم برای درد پهلو پیش دکتر جوانی که در درمانگاه تازه مشغول شده رفت. بعداز ویزیت ومعاینه از مادر در مورد سابقه بیماری روماتیسم سوال می کند. مادر هم بی اطلاع می گوید تا به حال هیچ پزشکی راجع به روماتیسم نظری نداشته است. پزشک جوان هم با توجه به اطلاعات خود ادعا می کند که این تغییر شکل انگشتان دست وپای شما تنها نتیجه بیماری روماتیسم مفصلی است وهیچ ارتباطی به آرتروز ندارد. برای درمان هم به بیمارستان شریعتی تهران مراجعه کنید.

با شنیدن این موضوع تنها همان مینی بوس وسرهای مسافرانی که سکه دو تومانی قدیم بود به یادم آمد.

حالا مادر به انتظار رسیدن نوبت بیمارستان شریعتی نشسته تا با مراجعه به آن روند دفرمه شدن انگشتان دست وپایش را بهبود بخشد.

موضوعی که ذهنم را مشغول کرده این است که چرا ما ایرانیها در هر جایگاهی که هستیم برای یک لحظه وتنها یک لحظه سعی نمی کنیم آدم باشیم ومثل یک انسان به اطرافیانمان نگاه کنیم.

چرا اطرافیانمان را با پول وجایگاه می بینیم؟

چرا وقتی پشت میز قرار می گیریم خودرا به سان خدا می بینیم وهرآنچه در توان داریم برای آزار دیگران بکار می گیریم؟

چرا پزشکان اینقدر بی احساس ومسئولیت شده اند وبه جای فکر به درمان بیمار که وظیفه آنهاست به پولی که میتوانند از او بِکنند فکر می کنند؟

چرا وقتی در حال ویزیت بیمارهستند سیمان وآجر برجی که میسازند را میخرندو ساختمان را معامله می کنند؟

چرا وقتی بیماری را به عمد می کشند وجدانی ندارند تا آنهارا تادیب کند ومهمتر اینکه کسی پیگیر نیست؟

چرا وقتی بیمار پول درمان ندارد بدون مکث می گویند "برو بمیر"؟

آیا به وقت سوگند سقراط شرف وانسانیتشان را تحویل می دهند وماشین پول خور می شوند؟

هزاران سوال در ذهنم بالا وپایین می پرد که مجال گفتن ندارم. ناحقی نمی کنم هستند پزشکان حاذق وبا وجدانی که به نقاط دوردست می روند وبدون چشمداشت هرآنچه دارند از جان ومال در طبق اخلاص می گذارند. اما این پزشکان مانند قهرمانان اسطوره ای به تاریخ نزدیک میشوند.

یا حق.

ارائه شده در سایت ویرگول

مینی بوسبیماریمادرپول
لیلا فرزادمهر هستم فوق لیسانس بازرگانی بین الملل‌.کارمند حسابداری.با نوشتن دنیای اطرافم رو رنگ می کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید