نجوا
نجوا
خواندن ۳ دقیقه·۷ ساعت پیش

نگاه با دقت یا هیز!؟

عکس تزیینی عکاس خودم
عکس تزیینی عکاس خودم

این نوشته از اون نوشته هاس که داخل پست های قبلی قول نوشتنش رو داده بودم.

داستان از محرم صفر امسال شروع میشه که من و دختر عموم قصد سفر کربلا داشتیم که رفتیم بخاطرش پوشیه گرفتیم! که داخل جمع مهمونی زن‌عمو من و خاله اون گفت اصلا توهین به خودتونه که اینقدر حجاب میکنید و فلان....

هر چقدر گفتیم بابا بخاطر آفتاب بخاطر اینکه دوست داریم اماااااا همچنان داشت به سخنرانیش ادامه میداد و چنان لب به سخن گشوده بود که عاقل ترینه و ما همه یک جاهل جوان یا جوان جاهل!؟

بگذریم اون نمیدونست علت اصلی من بخاطر خرید پوشیه چیه؟ برای سفر کربلا!

بچه ها شما میدونید!؟

یا میتونید حدسی بزنید!؟

علت من یه داستان داره اونم برمیگردد به وقتی که پارسال رفته بودم مشهد داخل حیاط حرم روی فرش نشسته بودیم با مامانم و دوست که یک پسر جوان نگاه به من میکرد و با یه لحنی می‌گفت این چقدرررر سفیده! از لهجه و سبزه بودنش حدس زدم کرمانی باشه! این یکی از دلایل بود وقتی وارد مشهد شدم و چندین اتفاق افتاد و نگاه های مردها رو دیدم گفتم من فکر میکردم مردهای شهر ما کمی هیز هستن اماااااا تا اون موقع هیز ندیده بودم که به اونا میگفتم هیززرر..

یکی از مکان های تفریحی( که الان اسمش یادم نیست ولی اونجا هم کلاهبرداری بود)مشهد بودیم که سه الی چهار پسر عرب زبان هم بودن موقعی متوجه اونا شدم که یکیشون نگاه سنگینش روی من بود و وقتی متوجه شدم نگاهش شدم یه لبخند گنده زد انگاری که دخترخالشو تو کشور غریب دیده! منم کاملا خشک و جدی یه نگاه بهش انداختم و مشغول فیلمبرداری از مامانم و دوست که قرار بود سوار ردلاین شن شدم، و تو حال خودم بود که همینطوره متوجه شدم پسره به زبان عربی داره با دوستش صحبت می‌کنه و دوستش طوری می‌خنده که تمام دندوناش رو میشد دید! یه لبخند خیلی شدید، و وقتی داشتن با هم حرف میزدن نگاه من میکردن و دوستش به نشانه تایید سرشو تکون میداد!!!

اینجا بود که متوجه منم جلب شد و حدس زدم که حرف های خوبی شاید نزدن! پسره هم هر چند دقیقه برمیگشت نگاه من میکرد همراه یه لبخند! هر چی جدی بودم از رووووو نمی‌رفت که، تا اینکه مامانم و دوستم سوار بر طناب رد لاین خواستن رد بشن که دیدم یکی از اون پسر ها مشغول فیلمبرداری هست!!!!!! اونم از دختر ها اونم از یه اندام خاصشون! داره فیلم میگیره!!!!!! از باسنشون فیلم می‌گرفت!

که اینجا بود به غیرتم برخورد دستمو بردم جلوی دوربین گوشی که اپل بود که یعنی فیلم نگیر! فکر میکنید پسره چه واکنشی نشون داد!؟؟؟؟؟

غش غش خندید! 😐 اونم با صدای بلند!!!!!.

الان موقعشه که بگم شرم کو!؟ حیا کو!؟

شاید باورتون نشه ولی تبدیل شد به یکی از حسرت های زندگیم که کاش فحششون میدادم!

یه مرده اونجا بود که هم عربی بلد بود هم فارسی کاش بهش میگفتم چند‌تا فحششون بده

آخر سر نفهمیدم عرب کجا بودن و درباره من چی میگفتن!

نگاه ها در اون شهر منو متوجه کرد که به علت رنگ پوستم خیلی جلب توجه میکنم و داخل حرم با خودم عهد کردم هر وقت سفر رفتم پوشیه بزنم!

من با چهره‌ای که هر وقت خواستم برم بیرون حداقل کرم ضدآفتابی میزدم بودم

اما نگاه های افراد بازار تا حرم یا داخل شهر منو متوجه کرد! طوری که فقط برای نماز صورتمو میشستم و با چادر رنگی رفت آمد میکردم صورتو می‌گرفتم و جالب تر اینکه اینقدری از خودم خوشم نمیومد که حتی جلو آینه‌هم نمیرفتم! حالا فک کن عربه عاشق این قیافه بدون هیچ آرایشی شده بود!!!!😐

سفرمشهدزندگیدختررابطه
Students for always
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید