ویرگول
ورودثبت نام
Mahi
Mahi
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خیال واقعی!

#پارت_پنجم

اقدامی سازنده?
اقدامی سازنده?

عجیب بود که گیاهان قلبک خوار تکان نمی‌خوردند که اگر بنا به این بود نباید قلبی جوانه می زد یا اصلا وجود داشت.

قلبک ها هم بلد بودند که چگونه خود را جمع و جور کنند که ساقه های خم آنها با برگ های دندان‌‌دارشان بهشان نرسد.

اول می خواستم که به رسم گرد آفرید یا رستم، با شمشیر نداشته به جدال با گیاه برخیزم که با دیدن پیچ و مهره ای در ناحیه پایین گیاه-روبات فهمیدم باید دنبال کنترلی یا مخزن البرق بگردم...

دوستم به نسبت من، از کور رنگی کمتری برخوردار بود و به راحتی هرچه تمام تر، در میان آن تاریکی، رنگ صورتی قفسی که در آن آسودگی قلبک ها هم زندانی بود را دید.

باهم تصمیم گرفتیم که با انگشتان مبارک، آن سیم های بیرون زده را انگولک کنیم تا دهن روبات به آهن های عمودی گیر کند و آنها را بیرون بکشد تا من آن دکمه قرمز رنگ خاموش را بزنم و او، قلبک خودش و قلبک من را نجات بدهد...

عملیات آغاز شد

صدایی مهیبی آمد؛ بر خلاف تصور سرِ گیاه-روبات به میله ها خورد و از آنجایی که نقطه ی حساس آن آسیب دیده بود، فوراً نقش بر زمین شد.

بدون هیچ کار اضافه ای

هرکسی قلبک خود را در آغوش گرفت و از مدرسه فرار کرد...



ممنون از حمایت ‌‌‌هاتون ??

خیالگیاهقلبنجاتعملیات
اندر احوالاتِ دعوا های مغز و قلبِ اینجانب...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید