بابام بیماره سایکوزه. قبلا بهم گفته وقتی بچه بوده یه خواهر داشته که خاکش کردن تو حیاط بعدها رو اون محل اتاق بابام ساخته شده و همیشه از روح ِ خواهرش میترسیده ...
دیشب روحِ عمم اومد به خوابم :"
من و میعاد نشسته بودیم تو باغ دوتا بلوک هم بعنوان صندلی گذاشته بودیم زیرِ پامون .من ۵ سالمه میعاد ۴ سالشه .میعاد بهم گفت وقتی بزرگ شدیم باهم تو یه خونه زندگی کنیم .ولی من میخوام وقتی بزرگ شدم با دنیا زندگی کنم .دنیا بچمه دادمش به روحِ عمم ک وقتی بزرگ شدم بیاره بهم بدش بهم گفت مواظبشه.
سارا :"میعاد من وقتی بزرگ شدم میخوام تنها زندگی کنم ."
تهِ باغ یه خرابه بود .اونجا عمو محمد رو دیدم که دنیا تو بغلش بود .
سارا:"میعاد توهم اون مرده رو میبینی که یه بچه تو بغلشه؟"
میعاد :"آره!"
سارا :"اگه راست میگی چشماش چه رنگیه؟"
میعاد :"سبز!"
سارا:"میعاد تو رنگارو بلدی ؟ نه اشتباه میگی اگه راست میگی موهاش چه رنگیه؟ "
میعاد:"زرد و قهوه ای!"
سارا:"میعاد اون دوست خیالی منه نباید ازش بترسی نباید به کسی بگی دیدیش، ببین یه بچه تو بغلشه خطرناک نیست ."
سارا:"عمو محمد اون روحِ کیه تو بغلت ؟"
مرد:"من روحِ زهرام.هاهاها!"
میعاد:"مگه مردا اسمشون زهرا میشه؟ من ب عموم میگم درختارو قطع کنه ...شما جنین تو جنی 😥😢😭"
سارا:"میعاد اگه به کسی بگی جن دیدی فک میکنن دیوونه شدی ."
میعاد :"میگم سارا گفت جن میبینه!"
پ.ن(لذا تو خوابه بعدیم باید درختارو نجات بدم !)
پ.ن .تر(یکی توجیحم کنه این خوابای دنباله دار چیه ک من میبینم؟)
صدای ماه
فقط یک گرگینه ی بالغ میتواند صدای ماه را بشنود!😉