همین دیروز داشتم به اینکه ای کاش به زمستان و حال و هوایش برگردیم فکر میکردم، تا اینکه صبح بلافاصله بعد از بیدار شدن وایب های تابستانی به درون من حمله کردند....
آری اینجا اولین روز خرداد ۱۴۰۳ است. روز و ماهی که هیچوقت قرار نیست دیگر در زندگی من تکرار شوند، ماهی که من کارنامه ی هشتم را رقم میزنم، ماهی که رفاقت من و درخت چنار دوسال تمام میشود.
اولین ویدیو کال این ماه با درخت چنار بود، باورم نمیشود او هم ظرف میشورد!
اگر اتفاقات اخیر نیوفتاده بود امروز امتحان ریاضی را میدادم و از شر و استرس هایش رها میشدم، اما چه میتوان گفت..
خرداد نوید کولر و پتو و چایی و یخ را میدهد، یا به اصطلاحی (آیس تی) البتههه به سبک خودم که بگویم چایی و یخ بهتر است، چون واقعا صبرم برای سرد شدن چایی تمام میشود و در آن یخ میریزم، چه اشکالی دارد؟!
به طرز عجیبی خرداد را دوست دارم، خرداد ماهی بود که دوسال پیش نتیجه ی زحماتم را در آن دیدم، خرداد ماهی بود که بعد از امتحان با بچه ها از دری دیگر میرفتیم تا بیشتر در کنار یکدیگر باشیم، خرداد یک ماه قبل از تابستانی بود که بعد از ان به طور کل زندگی ام عوض شد و من این تغییر را دوست داشتم.
(اولین باری که شیراز زیبا را دیدم نیز در خرداد بود، آن موقع ها کلاس چهارم بودم و بی دغدغه از هر امتحانی، و خرداد جزو تابستانم بود.)
میدانم خرداد زود نمیگذرد، ولی سرعت اتمام تابستان همچون سرعت نور میماند. شاید باورتان نشود ولی نفس ها و تپش های مهر از همین الان قابل احساس اند.
به امید پایداری احساسات خوب.
خرداد ۱۴۰۳، گلی تحت فشار امتحانات ولی شاداب.