لیلی جان
لیلی جان
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

مترو

همیشه وقتی بامترو جایی میرم یا سعی میکنم از آدما تو حالت های مختلف نقاشی کنم یا عکاسی.

دیروز چندتا سوژه بود که خیلی جالب بود یکیش همین خانوم که اینقدر راحت خوابیده بود و خروپف میکرد که راستی راستی دلم خواست میتونستم اینقدر راحت بخوابم (اما مدت هاست که دیگه راحت نمیخوابم)

صدای فروشنده های مترو،دادو بیداد زن ها و حتی صدای بلندگو مترو هیچکدوم نمیتونست آرامش زن رو بهم بزنه و این خیلی جالب بود.

امااز اونطرف نگاهم روی یه پسره قفل شده بود به نظر ۱۶ ،۱۷ساله می اومدشایدم کمتر

موهاشواز دو طرف فر کرده بود وسط صاف بود ،عینک گرد ریزی زده بود و کلی پلاستیک خرید کنار پاش بود دوتا کارتن کفش،کمربند،ژاکت بنفش،یک بلوز سفید و چندتایی جوراب با طرح کارتنی از توی کیسه های خریدش به چشم میخورد.

کنارش یه جا خالی شد و رفتم که کنارش بشینم اما با یه نگاه دیگه ترجیح دادم تا ایستگاه بعدی سرپا بیاستم

هنوز مترو کامل راه نیفتاده بود که یکهو موبایل از دست پسره افتاد کف مترو و پسره که انگار تو حال خودش نبود خم شد موبایل رو برداره با سر پخش کف مترو شد.

یکی دونفر رفتن جلو و کمکش کردن اما بدنش میلرزید و گریه میکرد

بعد شروع کرد داد زدن

من از این زندگی کوفتی خسته ام از این مردم از این نفس کشیدن و به پهنای صورتش اشک میرخت.

اینقدر بد گریه میکرد که تقریبا همه اشکشون دراومده بود ،یه آقا نشست کنارش و بغلش کرد و بهش آب داد و کم کم باهاش حرف زد

پسره بلند داد میزد:کفش خریدم اما واسه کی بپوشم؟کی منو میبنه؟توی این دنیا هیچ کسی منو دوست نداره !تنهای تنهام

لباس بخرم به عشق کی؟

چرا اونایی که عاشق همن میبری منو ببرکه تنهام که غریبم که هیچ یاری ندارم

و زار میزد.

من رسیدم به ایستگاهی که میخواستم و به زحمت پیاده شدم ،پسره هنوز گریه میکرد.

اما تمام روز به این فکر میکردم که این پسر تا چه حد تنهاست و احساس خلاء کرده که به این روزافتاده ،واقعا این حجم از تنهایی لایق یک انسان نیست

آدما به محبت و توجه همدیگه نیاز دارن

دلم خیلی سوخت ،کاش میتونستم بغلش کنم و بهش بگم سخت نگیر همه مثل همیم فقط روح تو خیلی لطیفه و نتونستی بیشتر از این تاب بیاری وگرنه منم یک تنهام مثل تو مثل بقیه.

متروتنهاییعشقاتفاقات عجیب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید