اخیرا یک صفحه ی دومی توی اینستاگرام برای فحش و فضاحت و عقده گشایی افتتاح کردم و تصویر پروفایلم را هم از چهره های عکاسی شده ی یک عکاس بزرگ گذاشتم و پشت بندش هم چند تصویر نوشته ی قلمبه سلمبه ی فلسفی را پست کردم .
باید اعتراف کنم که من یک موجود منفعل اجتماعی هستم ،از آن پرسوناژهایی که توی کمترداستانی میشود پیدایشان کرد ، خودم عمیقا حس میکنم تحت یک اجباری در هیات انسان زاییده شده ام ،احتمالا گورخری یا شایدهم قرقاولی چیزی باید میبودم که خب کائنات یا هرچیز دیگر اینرا نخواسته ، از آنهایی هستم که هیچ کنشی در داستان ایجاد نمیکنند، اگر بیشتر بخواهم مساله را باز کنم یعنی چندان برایم مهم نیست که همنوعم الان در فلان جا در حال عذاب کشیدن است یا چه ، قاعدتا این انتظار را زمانی که خودم هم رو به احتضار باشم از بقیه ندارم ، یا مثلا اینکه امروز صبحانه را قرار است با نان بربری تازه بخورم یا اصلا نان و مخلفاتش در کار نباشد و صرفا یک لیوان چایی و یک تخم مرغ آب پز باشد ، همین که سیر بشوم برایم کفایت میکند . این شد که پارسال همین موقع هیچ واکنشی به جریانهای بین دولت و ملت نشان ندادم و دوستان و غیر دوستان حسابی از خجالتم در آمدند و هرچیزی که در مخیله ی شان بود به من نسبت دادند .
کارم با پست گذاشتن و فالو کردن چند نفر بی ربط تمام شده بود که شمشیر را از رو بستم و رفتم که زیر پستها و یا اصلا دایرکت رو در رو بگویم که من هم چندان گلابی نیستم و یادم نرفته که پارسال چه ها که به من نگفتید .
اما نرفته و نرسیده سر خر را کج کردم و برگشتم و زل زدم به صفحه ی خالی ای که با دو پست به فاصله ی ده دقیقه از هم مزین شده بود و کسی محل سگ هم بهشان نگذاشته بود.
با خودم فکر کردم که اصلا چه کاری است آقا، بیا و وقت خودت را بیخود هدر نده حالا که با این کالیبر فراخت زحمت ایجاد صفحه را به خودت داده ای و بدت هم نمیآید که جایی ناشناس بنویسی ، پس بنویس .
پستهای قبل را پاک کردم و پست اول نوشتنم را با همین اعتراف شروع کردم که چرا این صفحه را باز کرده ام و الان هم قصد تغییر کاربری اش را دارم .
بلا فاصله رفتم سراغ پست بعدی ، دو روزی بود که مهرجویی و زنش را کشته بودند و صفحات مختلف هم به هر شکل برای بالا کشیدن و دیده شدن بیشتر شروع به سلاخی کردن اجساد دو متوفی کرده بودند ، گفتم موقعیت از این بهتر ؟ با یک اعتراف دیگر قضیه را پیش بردم و گفتم که میخواهم از خون این دو بزرگوار استفاده کنم برای دیده شدن بیشتر .
و خب همانطور که احتمالا قابل حدس زدن است ، آدم عجولی هستم ، دلم میخواهد همه زود بفهمند که با چه اعجوبه ای طرف هستند ، یک ساعتی نگذشته بود که باز هم کسی محل سگ به صفحه ام نگذاشت . پست را پاک کردم و صفحه را سفید سفید انگار که کفن پوش باشد همانجا رها کردم .