من کارآگاه نویسنده ام
من کارآگاه نویسنده ام
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

اون ها

روزی باز خواهی گشت. دُرنای پرنده ی ما
روزی باز خواهی گشت. دُرنای پرنده ی ما

اون مهربونه. اون ما رو دوست داره. اون دل تنگه. اون می خنده. اون میخواد خودش باشه. اون میگه لیاقت نداره. ولی ما میگیم داره. اون میگه مهربون نیست. ولی ما میگیم هست. اون میگه من ارزشی ندارم. ما میگیم ارزش داره. اون تلاش می کنه. اون میگه تنهام. ما میگیم تنها نیست. چون اون ما رو داره. اون میخواد ما رو شاد کنه. ولی اون نمیدونه اگه اون بخنده ما هم شاد می شیم. اون نشون نمیده. ولی ما میدونیم اون دلتنگه. اون توی تنهایی گریه می کنه. اون فکر می کنه فراموش شده. اون دلش می خواد دوستش داشته باشن. ولی اون نمیدونه که ما دوستش داریم. اون نمیدونه اگه ناراحت باشه. ما شادش می کنیم. اون دوست می خواد. و ما بهش میدیم. اون میدونه همه ی ما قطعه های یک قلب شیشه ای هستیم. اون میدونه ما باهم میمونیم. ما دست هم دیگر را می گیریم.

تا دیگر تِکه های تَرَک خورده ی قلب شیشه ای، گم نشوند.

دوستتان دارم. مهربانترین مهربانان ❤️

دوستقلبانیمه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید