ویرگول
ورودثبت نام
قصه‌ها | داستان‌های کوتاه و مینیمال
قصه‌ها | داستان‌های کوتاه و مینیمال
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

سالاد اعصاب



#داستان_مینیمال

محسن بیشعور اگه یه بار دیگه فقط ببینمت می‌دونم چه بلایی سرت بیارم، فکر کردی هر سری میتونی بیای یه اذیتی بکنی و بری، دوبار جوابتو ندادم فکر کردی من نفهمم؟! حالتو میگیرم، وایسا حالا، تو هنوز منو نشناختی!
این سری یه کاری میکنم یه هفته بیمارستان بستری شی.
منو سرکار می‌زاری؟
چی ؟! بیخود کردی، فکر کردی من خرم؟
این بار آخرت بود سری بعد زندت نمی‌زارم عوضی، با همین چاقو از ریخت میندازمت، یه جوری که دیگه هیچ دختری باهات دوست نشه!

صدای مادر : مینا چیکار می‌کنی، حالت خوبه!؟ چرا خیره شدی به دیوار ؟! ، بقیه سالادو خورد کن
الان خاله مهسا و محسن میان ...

@ghesee_ha

این داستانک رو به صورت صوتی میتونید در صفحه کست باکس قصه‌ها به لینک زیر بشنوید

https://castbox.fm/vb/698763579

داستانک زیباداستانک جذابداستانک غمگینداستانکداستانک خیانت
با قصه ها زندگی کن... https://t.me/Ghesse_ha1 امین سمیعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید