به قلم: عابدین پاپی(آرام)
الف) جهان بینی ، نهان بینی و ایدئولوژی از زایش تا بایش
جهان بینی Worldviewیک جهت گیری شناختی است که میتواند شاملِ فلسفه ی طبیعی، اصولِ اساسی، هنجارها، ارزش ها ،احساسات و اخلاقیّات شود. این اصطلاح از واژه ی آلمانی welt (جهان) وanschauung (مشاهده) گرته برداری شده است که جهانِ مشاهده با مشاهده ی جهان نیز دو مقوله ی متفاوت اند. درمقابلِ جهان بینی مقوله ی ایدئولوژی (ideology)قرار دارد. ایدئولوژی به معنی عقیده یا ایده شناسی است . این ایده میتواند یک ایده یا تفکر مذهبی باشد یا اجتماعی و فلسفی و کارِ ایده شناس مطالعه و بررسی این ایده ها در ابعادِ مختلف است . ایدئولوژی مجموعه ی سامان مند باورها و اندیشه های ثابت سیاسی و اجتماعی ای از جمله سیستم های فکری – فلسفی و مذهب که فرد ، گروه یا جامعه دارد و درتعیین خط مشی، عمل یا موضع گیری معتقدانِ به آن ها در مسائل سیاسی- اجتماعی مؤثر است. هرایدئولوژی دارای جهان بینی متفاوتی است و فرق جهان بینی با ایدئولوژی درآن است که جهان بینی به معنی جهانِ مشاهده است اما ایدئولوژی به معنی شناختِ ایده یا عقیده میباشد. هرجهان بینی دارای ایدئولوژی است و هرایدئولوژی هم فارغ و فارق از جهان بینی نیست. نهان بینی hiddedبه معنی مشاهده ی نهان است . این واژه درمقابلِ واژه ی ظاهربین آمده است . به کسی که موضوعات ودرمجموع مفاهیم جهانِ هستی را به طورِ پنهان می بیند و از یک درون بینی ذات شهود برخوردار است نهان بین میگویند. فرق جهان بین با نهان بین درآن است که جهان بین تمامِ موضوعات و نشانه های طبیعی و اجتماعی را به طور عینی میبیند اما نهان بین موضوعات و مفاهیم هستی و نشانه ها را به صورتِ نهان ( پنهان) میبیند. یک شاعر یا هنرمند و یا نقاش نوعی جهان بینی آشکار و پنهان دارد که به آن جهان بینی پنهان شاعر، نهان بینی میگویند.نهان بین کسی است که به صورت پنهان مسائل را مشاهده میکند. به بیانی مشاهده ی آن حالتی پنهان و درونی دارد. هر انسانی حاوی نوعی جهان بینی و نهان بینی است . انسان از جهان بینی به سمتِ نهان بینی حرکت میکند. نهان بینی الگوی انسان هاست و در مسائلِ زندگی و اجتماعی به همین انسان جهت و مسیر مناسب و متناسب با آراء و افکارِ او را دایرو صادر میکند. هر انسانی دارای نوعی نهان بینی است و به اصطلاح بایستی آن نهان بینِ خود را کشف ومن بعد پردازشکند. جهان بینی یا به اصطلاح جهان بین از تولدِ انسان آغاز میشود. انسان دو نوع جهان بینی دارد. . یکی جهان بینی در زهدانِ مادر که مدتی کوتاه دارد و دو دیگر ، جهان بینی جهانِ درمقابل ایستاده خویش که وقتی متولد میشود و چشم به روی جهانی دیگر باز میکند خودش را درجهانی متفاوت با مؤلفه های متفاوتی میبیند که به مرور زمان می بایست به پرسش های این جهان درجهتِ زیستن پاسخ دهد. انسان علاوه بر این دو، از نوعی جهان بینی درونی هم برخوردار است که این جهان بینی درختام تبدیل به نهان بینی می شود. نهان بینی به معنی مشاهده ی مسائلی است که در نظام هستی قابل دریافتی عینی نیستند و اغلب انسان از طریق چشمِ دل به این مسائل و مفاهیم خاص دست مییابد. نهان بین کسی است که به جای ظاهر بینی به نهان بینی میرسد. نهان بین به معنی باطن بین است . کسی که باطنِ موجودات و نشانه های طبیعی و اجتماعی و درکل نظامِ هستی را میبیند به آن نهان بین میگویند. نهان بینی از طریقِ حواسِ پنجگانه به دست نمیآید بلکه از نوعی حسِ ششم برخوردار میباشد . بینایی انسان میتواند دو نوع باشد. یکی بینایی بیرونی است و دو دیگر، بینایی درونی است که از طریقِ آگاهی دل حاصل میشود. بینایی درون انسان نوعی بینایی شهودی است و با ضمیر ناخودآگاه انسان کلافی عمیق خورده است . فردِ نهان بین با کمک از ضمیر ناخودآگاه خویش به مفاهیمیکارآمد دست مییابد. ضمیرِ انسان یا خودآگاه است و یا ناخودآگاه . خود آگاهِ آن با عقل و فهم و ادراک انسان ارتباطِ بایسته و درخورتوجهی دارد اما ناخودآگاه آن با اراده، اختیار، انتخاب و تصمیم کلاف خورده است . انسان اراده اش را از ضمیر ناخودآگاه خویش میگیرد . هیچ اراده ای قابلِ لمس و یا دیدن و شنیدن نیست و تنها از طریقِ ناخودآگاه انسان به مرحله ی تولید و ظهور میرسد. مستلزمِ انتخابِ هرکاری نیازِ به اراده و ااختیار دارد و از طریقِ ضمیرِ ناخودآگاه انسان این انتخاب صورت میگیرد .ذهنِ انسان بعداز آنالیز کردن مسائلِ به این نتیجه میرسد که مثلن فلان کار را انجام دهد یا که انجام ندهد. انسان انجام یا عدمِ انجام کارِخویش را از اراده و اختیار خویش دریافت میدارد و سرچشمه ی این دو نیز ضمیر ناخودآگاه انسان می باشد. بنابراین جهان بینی و نهان بینی دردو دنیای متفاوت سیر میکنند از این رو که فردِ جهان بین دارای نوعی جهان بینی است که این جهان بینی قابلِ مشاهده است اما فردِ نهان بین حاوی نوعی پنهان گزینی و جهان بینی است که قابلِ رؤیت نیست. پس جهان بین از دنیای عینی بهره میگیرد و نهان بین از دنیای ذهنی . در نهان بینی ذهنیّت کارکردِ بسامدی دارد زیرا که نهان بین از طریقِ ذهن و درونیات خویش به دریافته های پنهان دست مییابد . احتمال میرود که یک فردِ نهان بین هم به یک جهان بینی دست یابد . یعنی نهان بینی میتواند دارای کاربست های جهان بینی هم باشد. کارِ نهان بین تولیدِ جهان بینی است به مانند تولیدِ شعر و یا هنر که از درون تراوش میکنند اما بر شاخه ی واقعیت مینشینند و تقریبن نوعی جهانِ مشاهده را به تصویر میکشند.
ب) جهانِ مشاهده و مشاهده ی جهان چیست و چه فرق و تفاوتی بین این دو وجود دارد؟
خودِ مشاهده نوعی جهانِ گسترده است . جهانِ مشاهده به جهانی گفته میشود که آکنده از مشاهدات است . هر انسانی دارای جهانِ مشاهده است . جهانِ مشاهده یا ذاتی است و یا اکتسابی . ذاتی بدین معنا که مشاهده درذات و فطرت یک نشانه وجود دارد . مثلن آسمان و یا خورشید ذاتن ازجهانِ مشاهده برخوردارند و یا موجودی به نام انسان که خودش نوعی جهانِ مشاهده ی متفاوت وکارآمد است . یک دالِ طبیعی و اجتماعی و یا مصنوعی مشحونِ از جهانِ مشاهده میباشد. پس جهان میتواند ذاتن آکنده از مشاهده باشد و این مشاهده را تقریبن دردرونِ وجوهره ی خودش داراست. جهانِ مشاهده به جهانی اطلاق میشود که آکنده از مناظرات و مشاهدات متعدد با شاخصه ها و شاکله های متفاوت است . هرجهانی که قابلِ دیدن باشد ودربطنِ خودش معنا و مفهوم تولید میکند نوعی جهانِ مشاهده به شمار میآید. جهانِ مشاهده علاوه برذاتی بودن میتواند اکتسابی هم باشد. اغلبِ جهان های مصنوعی مشاهدات خود را از جهانِ طبیعی اقتباس میکنند. جهانِ مشاهده میتواند به سه دسته تقسیم شود. نخست: جهانِ مادریا طبیعی است . دوم: جهانِ تقلید میباشد و سوم: جهانِ تقلیدِ از تقلید است . بنابراین موردِ دوم و سوم نوعی جهانِ مشاهده محسوب میشوند که اکتسابی اند یعنی مشاهده ی خود را ازمشاهده ی مادر یا طبیعی دریافت میدارند. مثلن: انسان یک مشاهده ی طبیعی دارد و یک مشاهده ی مصنوعی یا تقلیدی که مشاهده ی تقلیدی آن اکتسابی است. یک نقاش وقتی انسانی را نقاشی میکند درواقع این نقاشی اکتسابی از اصل میباشد که این نوع کسب یا دریافت از طبیعت اصلی و غنی انسان اقتباس میشود. انسان ها دو نوع مشاهده را درسیر زندگی تجربه میکنند . یکی مشاهده ی تجربی و عینی است که مثلن خورشید یا ماه و جنگل و دریاها و جامعه را مشاهده میکنند که این مشاهده عینی و به طورِ مستقیم انجام میگیرد و دو دیگر، مشاهده ی مصنوعی و تقلیدی است یعنی چیزهایی را مشاهده میکنند که این چیزها دستاورد و فکر آورد ِموجودی به نام انسان است . جهانِ مشاهده نوعی جهان بینی است که این نوع مشاهدات هم درافراد و حتا جانوران میتواند متفاوت باشد. انسان مشاهداتِ خود را از طبیعت و جامعه به ارث برده و خانواده واجتماع نیز درتعیین نوعِ مشاهدات افراد مؤثر ونقشی کارساز دارد .مثلن مشاهده ی یک فیلم سینمایی با مضمونی جناحی برای یکی زیبا و خوشایند است و برای آن دیگری ممکن است نازیبا و ناخوشایند باشد . آنچه را که من میبینم با آنچه که شما میبینید درتفاوت عمده است زیرا که هرکسی مشاهدات خود را بر اساس و بنیادِ یکسری سیر تجارب در زندگی تنظیم و ترسیم میکند. در برخی موارد هم مشاهدات میتواند مشترک باشد و آن در شرایطی است که افراد دارای سلایقِ فکری و علایقِ روحی و رفتاری مشترکی باشند. در زندگی ممکن است افراد وجه اشتراکِ زبانی ، یا فکری و فرهنگی هم داشته باشند. مثلن: دیدن یک نقاشی یا شنیدن یک صدا و یا خواندنِ یک کتاب ممکن است فرد را به وجد بیاورد و این مهم به خاطر این است که بین این فرد و مواردِ مثلن دیدنی یا شنیدنی و خواندنی نوعی هم ذات پنداری و همزاد پنداری وجود دارد . هم پوشانی و هم جوشانی در متونِ مختلف براساسِ تجارب ِدراجتماع شکل میگیرد. وقتی شما با خواندن ِ یک شعر به جوش و خروش میآئید درواقع این شعر با بافتارِ روحی و ساختارِ فکری شما ارتباط گرفته است . پس انسان ها دارای جهانِ مشاهده هستند و این مشاهدات هم درابعاد و اقسامِ متفاوتی خود را در بطنِ جامعه به نمایش میگذارند. دیگر نکته ، مشاهده ی جهان است . مشاهده ی جهان به معنی دیدنِ جهان میباشد. مهم ترین جهانی که انسان درآن دیده می شود و یا آن جهان را می بیند «جهانِ معنا »است . جهانِ معنا به معنی جهانی است که همه ی کائنات درآن حیات دارند و زیست مندی خود را درهمین جهان سپری میکنند. دردنیای امروزجهان به اقسام متعددی تقسیم شده است. مثلن میگویند: جهانِ انسان، جهانِ طبیعت، جهانِ اینترنت، جهانِ شعر، جهانِ هنر، جهانِ فلسفه، جهانِ تکنولوژی، جهانِ شعر، جهانِ سخن، جهانِ زبان، جهانِ اقتصاد، جهانِ فرهنگ و ... که در دنیای سنت تنها یک جهان وجود داشت و آن هم جهانِ طبیعت بود اما درجهانِ امروز با رشد و توسعه ی عقل و ذهنِ انسان در واقع جهان های متعددی متولد و بارور شدند که هرکدام دارای مؤلفه هایی کارآمد و فرآرونده هستند. رشد و نمو وتعالی علم و گسترش دامنه دار آن به جهانی تبدیل شده که همه یکائنات از این جهان بهره برداری میکنند. درزمانِ قدیم جهان برای یک جهان بود اما در زمانِ جدید جهان از برای جهان هاست . یعنی میتوان به این مفهوم رسید که: « جهان برای جهان / جهان برای من / و من برای جهان ها». یک دیالوگ چند جانبه که نه بلکه صد جانبه در بینجهان ها برقرار شده که این فرآیند درحالِ حرکت و بایستگی فرآرونده تری است.جهانِ انسان دیروز با انسان امروز بسیار تفاوت دارد زیرا که درجهانِ دیروز انسان از کم ترین امکانات برخوردار بود اما درجهانِ امروز انسان به یک ابر انسان از حیثِ امکانات و تکنولوژی تبدیل شده است . مثلن: شعرو یا هنر دیروز یک شعر یا هنر متعهد و انسانی بود اما شعر و هنر امروز به شاخه های مختلفی با کاربست هایی متفاوت تقسیم میشود که هر شاخه ای ساز ِخودش را می زند. جهانِ دیروز جهانِ واقعی بود اما جهانِ امروز جهانِ مجازی است . امروزه مجاز به جای حقیقت نشسته است . درجهانِ دیروز زبانِ حقیقت و واقعیّت حرفِ اول را میزد اما در جهانِ امروز زبانِ مجاز کاربرد دارد. مجازگزینی به جای واقعیت گزینی نشسته است . یک آلترناتیو بی رحم که فردگرایی را جایگزین جمع گرایی و دورهمی کرده است . جهانِ انسانِ دیروز جهانی انسانی با مؤلفه های اجتماعی و اخلاقی بود اما جهانِ امروز مؤلفه هایی غیر اجتماعی و اخلاقی دارد و حتا به جای آن مؤلفه هایحیوانی ایفای نقش میکنند. در هنرِ امروز هنرمند یک انسان را به شکل یک حیوان نقاشی میکند به طوری که در نقاشی خود سعی میکند نقشی تلفیقی و تطبیقی را از انسان و حیوان طراحی و ترسیم نماید واین یعنی شکستن ساختارهای انسانی و اخلاقی و تصور بر آن است که پی آمد این روند منجرِ به انومی ها و بی نظمی ها و بد فرهنگی ها یی هم درساحت و قابوس جامعه خواهد شد. مشاهده ی جهان امروز قابلِ تعریف نیست بلکه لایقِ تأمل و تألم است . نوعی هم نشینی (معنایی) احساس میشود که این هم نشینی عدالت محور و مصالح پرور نیست . جهان دچارِ آنارشیسم فکر وعقلی شده است . بن بست علم و عدمِ رهایی از این بن بست خود عاملی است که جهانِ انسان را با هرج و مرجِ ناسالم مواجه ساخته است . جهانِ امروز شاملِ این مفهوم می شود: « من برای خودم و خودم هم برای من.» این منیّت یک حرکت و رفتار فرابخش و مفیدِ فایده نیست و باید راهی دیگر را درجهتِ برون رفت از این معضل و چالش پیدا نمود. دنیای پست مدرن آکنده از پراکندگی و بی نظمی است و هر چیزی جای خودش را به دیگری داده است و این جایگزینی قابلِ تأمل است . تأمل بدین معنا که آیا یک حیوان به مانند سگ یا پلنگ میتواند کارِ یک انسان را به نحو اکمل انجام دهد و یا یک گاو یا اسب میتواند مسئولیتِ زندگی یک انسان را برعهده بگیرد و این زندگی را به انجام و سرانجام برساند؟ قدیما میگفتند : هرچیزی به جای خود نکوهست اما در جهانِ امروزهرچیزی به جای دیگری نکوه و میمون شده است . مهم ترین ایده این که انسان برای انسان و حیوان هم برای حیوان مفید و کارآمدگی اجتماعی و زیستی دارد. فکرِ انسان به دردِکارِ حیوان نمیخورد اگر چه میتوان از یک نشانه حیوانی و یا طبیعی مفاهیمی انسانی را هم دریافت نمود و این کارِ هنرمند است اما جایگزین کردنِ فکرِ انسان را در مغزِ یک حیوان کاری بس غیر اصولی ، علمی و اخلاقی است. حیوان یک موجود ارزشمند و مفید است و به جای خود ارزش معیار هم هست ولی گریز از معانی و علاقه و علقه های انسانی و تمایل داشتن به سمت علقه های حیوانی خود عاملی است که تفاهم انسانی و تبادلِ اجتماعی را کم رنگ میکند. تصور بر این است که هر چیزی را بایستی در جای خود شناخت و درجای خود آن را مشاهده نمود. هر موجودی یک جهانِ مشاهده دارد که باید این جهان به طور حتم و کامل دیده شود.
ج) جهان بینی و نهان بینی درشعر: شعر نوعی جهان است که آکنده از مشاهدات میباشد. مشاهده درجهانِ شعر بستگی به نوعِ تفکر ، جهان بینی و نهان بینی و ایدئولوژی شاعر دارد. هر شاعری ازافکار و باورداشت هایی بهره مند شده است . جهان بینی شاعر میتواند جهانِ مشاهده ی درد و آلام مردم باشد و یا شادی و شادابی مردم که در هردو شرایط شاعر از بسترِ اجتماع و طبیعت مُستفاد میشود. شاعردر شعر ِخود دو نوع رویکرد را تجربه میکند. نخست: جهان بینی است . دراین نوع جهان بینی شاعر یک جهت گیری شناختی اساسی دارد که این جهت گیری میتواند شاملِ فلسفه ی طبیعی باشد یا اصولِ اساسی ، هنجارها و ارزش و احساسات و یا اخلاقیّات . به دیگر بیان ، درون مایه ی یک شعرمیتواند اخلاقی باشد یا ارزشی و یا هنجاری . آبشخورِ اخلاق دریک شعر نشأت گرفته از فراخورها و درخورها و برخوردهای اجتماع و طبیعت میباشد. وقتی یک شاعر درشعرش هنجارمحور است این به معنای آن است که هم خودش اعتقادِ به هنجارها دارد و هم هنجارهای مناسب و متناسبِ با افکارِ خویش را به خوبی دریافته است. احساس دریک شعر به همین سهولت شکل و شمایل نمیگیرد بلکه نیازِ به یک پژوهش و بینش گسترده و دامنه دار و ازمنه دار را از جانبِ شاعر میطلبد. شعرِاحساس شعری است که از بسترِ، فکری احساس برانگیز خیز بر میدارد و خیزابه ی آن جامعه و طبیعتی شعورمند همراه و هم صدا با مؤلفه هایی احساسی- اجتماعی از جنسِ همین جامعه و طبیعت است و این فکرِ احساسی هم رابطه ی تنگاتنگی را با دیرینه ها و شیرینه های جامعه و طبیعت دارد . جهان بینی شاعر میتواند روستایی و یا شهری باشد . یک شاعر روستایی در گزینش کلمات خود درجهتِ نیلِ به فرهنگ کلمات ازکاربست هایی روستایی استفاده مینماید. زیست مندی روستا درشعرِ شاعر به خوبی زیست و حیات دارد و با افکارِ شاعر کلافی عمیق خورده است که در طولِ زندگی خویش تجربه کرده است و جهان بینی دیگر، نوعی جهان بینی شهری است . شما میتوانید در یک روستا زندگیکنید ولی دغدغه های شهر را داشته باشید اما این به منزله ی آن نیست که شما دارای جهان بینی شهری هستید. ذهنِ انسان درحالِ سیر و سیاحت ِدرطبیعت و اجتماع است و علایقِ خود رامدام امتحان میکند. آرزوهای یک شاعر همیشه عینی نیست بلکه همین شاعر اهدافی ذهنی هم دارد. جهان بینی شهری به آن گونه جهان بینیگفته میشودکه شاعر دریک بافتِ شهری با مدنیّت شهری زندگی میکند و ساختارِ فکری آن فی نفسه درهمین بافت متولد و بارور شده است . البته تغییرجهان بینی هم ممکن است زیرا که با تغییر مکان، شاعر تغییر فکر و ایده و بینش هم می دهد. شاعر میتواند دو نوع جهان بینی داشته باشد . نخست یکپارِگی است یعنی از یک پاره ی فکری برخوردار است و این فکر مستقل و معلوم میباشد و تا اخر زندگی هم بر همین اصل استوار و درحرکت است . دو دیگر ، دو پارِگی است . یعنی شاعر دریک مکانِ مثلن شهری زندگی میکند اما افکارش صبغه ای روستایی دارند و دراین جاست که دراشعارش دو پارگی فکر و فرهنگ مشاهده میشود. ایدئولوژی نیز مهم ترین مسئله ای است که شاعر همیشه با خود حمل میکند . نوع عقیده و باورِ قلبی و فکری شاعر خود مسببی است که درشعرِ شاعر نمود دارد. ایده ی شاعر درشعر مهم ترین مشخصه ی فکری شاعر است که شعرِ او را از حیثِ ایده شناسی مشخص میکند. هیچ شاعری را پیدا نمیکنید که ایدئولوژی درشعرش وجود نداشته باشد . هرشاعری ایدئولوژی خاصِ خود را دارد و ایدئولوژی به معنی تنها باور دینی و اعتقادی نیست بلکه هراعتقادی چه معنوی و چه اجتماعی و فلسفی و حتا عرفانی خود نوعی ایدئولوژی محسوب میشود. مثلن: دریک شعرحتا اگر تفکر مارکسیستی وجود اشته باشد درواقع آن شعر هم ایدئولوژی محور میباشد. اینکه ایدئولوژی را در دین و مذهب و چارچوب خاصی تعریف کرده اند کاملن غلط است زیرا که ایدئولوژی به معنی عقیده شناسی یا ایده شناسی است و هرشاعر یا متفکری و یا روشنگری از عقیده و افکاری بهره مند شده است . همه ی شُعرا ایدئولوژی دارند و زیر شاخه ی ایدئولوژی ایدئولوک است . یعنی شُعرایی که ایدئولوک اند در واقع دنباله روی نوعی ایدئولوژی هستند. ایدئولوک ها درواقع ایدئولوژی زده اند و مدام از فرهنگ تقلید ، مسائلِ خود را اقتباس میکنند . فرق است بین ایدئولوژی و ایدئولوگ . ایدئولوک به معنی نظریه پرداز نیست اما به معنای پرداختن به یک نظریه یا نظریه هایی درراستای متناسبِ با افکارِ خویش هم هست. ایدئولوژی نوعی عقیده ی مستقل و ثابت است اما ایدئولوک تابعِ مؤلفه های ایدئولوژی یا ایدئولوژیست است .مقوله ی نهان بینی نیز یک ازمنه ی دامنه دار دارد. هرشاعری از یک نهان بینی مختصِ به خود بهره مند شده است . شعر میتواند نوعی نهان بینی باشد زیرا که شاعر آنچه را که میسُراید در واقع نوعی گُمنامی است که این گُمنامی را خوش نام و نشان میکند. شعراز درونِ ذاتِ انسان شروع به بودن و تراوش و کاوش میکند و دراجتماع تبدیلِ به شدن میشود و میتواند نوعی جهان بینی محض باشد. در شعر ِدیروز نهان بینی کاملن مبرهن و مشهود بود به مانند شعر مولانا وحافظ یا خیام که درون مایه ی اشعار این شُعرا کاملن از صبغه ی نهان بینی مُستفاد شده اند اما درشعر امروز اغلبِ اشعار مشحونِ از جهان بینی است . یعنی نوعی عقلگرایی و تدبیر ِاجتماعی را دراندرون این اشعار ملاحظه میکنید. جهان بینی شاعر از مؤلفه هایی چون: تفکر، دانش ، بینش، باورداشت، عناصر فرهنگی و نگرش ها و ایدئولوژی برخوردار شده است یعنی شاعر با استفاده از این مؤلفه ها شعر میسُراید ولی نهان بینی شاعر از خصیصه هایی چون: منش، ذات و فطرت، اراده، ایمان و اعتقاد، باور، امید و هدف و اختیار و فروتنی و تواضع و نوعی آیدتیک( یعنی درون بینی ذات شهود)... بهره مند شده است . شاعرِ نهان بین شاعری است که به جای «میدانم» درواقع «می بینم» را جایگزین میکند. فرق بین شاعرِجهان بین با شاعر نهان بین دراین است که شاعر جهان بین همه چیز را میداند اما شاعر نهان بین همه چیز را میبیند. شاعر نهان بین دارای نوعی «بینایی درونی» است به تعبیری جهانِ درونِ خود را به خوبی ملاحظه و مشاهده میکند و از بطنِ همین جهان مفاهیم را درجهتِ سُرایش شعر، انتخاب مینماید. شعر ِشاعر ِجهان بین«آموختنی » است اما شعرِ شاعرِ نهان بین «آمدنی» است . شاعرِ جهان بین جهان را مشاهده میکند و او یک مشاهده گر باب وناب است اما شاعرِ نهان بین مشاهده ی های جهان را مشاهده میکند. یعنی نهان بینی نوعی «مشاهده ی در مشاهده» است ولی جهان بینی تنها شاملِ«مشاهده» میشود.