نامه‌های آقای‌گربه و خانم‌پیشی
نامه‌های آقای‌گربه و خانم‌پیشی
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

سلام به کسی که دوست داشتن را به من آموخت...

زندگی من همیشه پر از تجربه های عجیب بوده، تجربه هایی که به خوابمم نمیدیدم برام پیش بیان، درسته اون تجربه ها منو‌ بالغ تر کرده، اما صادقانه بگم هیچکدوم رو نمی‌خواستم.
هیچکدوم...به جز یکی.
من به تنهایی عادت داشتم، به خصوص وقتی ناراحت بودم، به خصوص وقتی نیاز داشتم یکی بگه اشکالی نداره که حالت بده، چیزی نیست همه چیز درست میشه...
کسی نبود و به این نبودن عادت داشتم، تا اینکه ناگهان یکی بود.
دختری که مدت کوتاهی بود می‌شناختمش به محض اینکه حالم رو فهمید، با اینکه دیر وقت بود پیام داد: دیدم چقدر حالت بده، مهم نیست بقیه چی بگن ولی تو مقصر نیستی...مقصر نیستم؟


به شنیدن اینم عادت نداشتم، همیشه من مقصر بودم، خودمم اینو باور داشتم، این دختر داره چی میگه؟
حس عجیبی داشتم، حسی که اون موقع هیچ درکی ازش نداشتم، چیزی توی دلم حس می‌کردم، ولی نمی‌دونستم اون چیه.
دوستی ما ادامه پیدا کرد و طی مشکلات عمیق تر شد. همیشه وقتی یه دوست برام دردسر درست میکرد سعی می‌کردم ازش فاصله بگیرم، ولی این بار چنین کاری نمی‌خواستم بکنم، حتی از حل مشکلاتش هم لذت می‌بردم...چرا؟ اون حتی منو‌ ندیده!
با دوستی با دخترا غریبه نبودم، ولی اون واقعا عجیب بود، مگه من براش چیکار کردم که انقدر باهام مهربونه؟
بهترین دوست همدیگه شدیم، هر بار که بهم محبت می‌کرد تمام تلاشم رو میکردم جبران کنم اما به طرز عجیبی، انگار مهربونی های اون تمومی نداشت.
کم کم عوض شدم، دوستای بیشتری پیدا کردم، حالم بهتر شد، بالاخره احساس خوشبختی میکردم.
نه، هنوز یه چیزی کمه، چیزی هست که دلم میخواد...ولی اون چیه؟
برای اولین بار دیدمش، اون حس عمیق تر شد، دوست های نزدیک تری شدیم.
مشکل بزرگی برای جفت مون پیش اومد، کنار هم بهش غلبه کردیم، مدت دیگه ای گذاشت، اون حس قوی تر شده بود، حالم خوب نبود، چیزی توی زندگیم کم بود، چیزی بود که میخواستمش...اون...خودش بود.
یادته وقتی برای بار اول بهت گفتم دوستت دارم و رنگ گونه هات به سرخی سیب های تازه پاییزی شده بود؟
یادته وقتی اولین بار دیدمت دست ندادم و فقط یواش سرم رو خم کردم و تو گفتی چرا دست نمیدی؟
نزدیک شش ماه گذشته، نیم سال
مدت خیلی زیادی نیست، ولی یادآوری زندگیم قبل از دیدنت برام خیلی سخت شده، نمی‌دونم چرا.
شاید چون... به قدری بودی که تصور روز های که نبودی برام سخته.
زمانی حتی تصور کادو دادن به کسی برام عجیب بود، یادته تولد دوست بچگی هام بود و تو حتی لازم نشد بهم بگی و اصرار کنی براش کادو بخر؟
خواستم ازت تشکر کنم، دیدن لبخند و برق شادی که تو چشمای اون پسر می‌درخشید رو به تو مدیونم، شادی اون روز رو به تو مدیونم.
ازت ممنونم، ممنونم که اومدی توی زندگیم.
ممنون که دوست داشتن رو یادم دادی
بابت همه چیز ممنونم

دوستت دارم تک ستاره من، خیلی زیاد:)

دلنوشتهدوستاز آقای گربه به خانم پیشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید