ویرگول
ورودثبت نام
محمد حسین نجفی
محمد حسین نجفی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

ته مانده سیگار

از پشت شیشه ها داشتم نگاهش میکردم ، قدم میزد و سمتم میومد ، متوجه نگاهم نبود ، شالش رو از روی شونه هاش درست کرد ، و دستکش های چرمیش رو درآورد ، پالتوی مشکی چرمی و نیم بوت های چرمیش خیلی بهش میومد

در کافه رو باز کرد و اومد داخل ، نشست روبروم و اون لبخند قشنگش رو بهم نشون داد . یاد اولین روز آشناییمون افتادم ، از پهنای صورت داشت اشک می‌ریخت و چشماش به طرز باورنکردنی ای قرمز شده بودن تا اینکه نشستم و باهاش حرف زدم .

نگاهش کردم و لبخند زدم

+ چشمات امروز داره یه حرف جدید میزنه

- واقعا ؟ چی میگه؟

+ میگه من هرروز دارم قشنگ تر میشم

- وقتی کنارتم بهترینی هستم که تو این دنیا میتونم باشم

+ خیلی سخته واسم تحمل کردن این روزا ، از یه طرف عاشق نگاهتم و میخوام سالها بشینم و خیره بشم توی چشمای قشنگت ، از یه طرف مجبورم که برم

- می‌دونی واسه من چقدر سخته؟ من بدون تو چیکار کنم این دوره آموزشی رو؟ و حتی بعدش که معلوم نیست کجا میوفتی ، هنوز معلوم نشده؟

+ نه ، امروز رفتم دفترش

پرسید رشتت چیه ؟ گفتم اتاق عمل. گفت از این رشته متقاضی زیاد داریم ، کلی ازش خواهش کردم ، گفت احتمالا میوفتی جنوب

- این که خیلی بده ، کلی ازم دور میشی

+ خیلی بد ، دلم واسه نگاهت تنگ تر از همیشه میشه

- دلم میخواد زودتر برگردی تا کلی همو بغل کنیم ، زودتر برگردی تا زندگی مشترکمونو شروع کنیم ، ما برای هم ساخته شدیم عزیزم

+ ما برای هم ساخته شدیم عزیزم ؛ دستاتو بذار توی دستام و به بعدش فکر نکن ، باهم میسازیمش

- با عشق میسازیمش

تنها توی کوچه قدم میزدم ، برف میومد و همه جا سرد تر از همیشه شده بود . توی کوچه سه تا چراغ بزرگ بود که دوتاش سوخته بود و تقریباً کوچه تاریک شده بود . صدای بوق ماشین ها به گوشم می‌رسید و من کماکان ترجیح میدادم تیکه های آخر سیگارم رو بکشم ، دیگه مثل قدیم دودش گلوم رو نمیسوزوند ، خیلی راحت می‌رفت پایین و کار خودشو میکرد . آخرین دود رو دادم بیرون و به ته مونده سیگار نگاه کردم ، انقدر سوخته بود که رسیده بود به جون و تهش ، درست مثل من . انداختمش و پامو روش فشار دادم ، کاری که توی زندگی خیلی دیده بودم . قدم زدم با خودم ، به کوچه بالایی رسیدم ، یه لحظه نگاهش کردم ، دیگه لبخند نمی‌زد ، ناراحت بود ولی لباس سفید خیلی بهش میومد ، اشک می‌ریخت درست مثل روز اول که دیدمش

ته سیگارسربازیعاشقیازدواج اجباری
گوینده و نویسنده رادیو / مدیر و مشاور بنگاه های تجاری اینترنتی/ طراح و ایده پرداز برتر در حوزه فناوری های هوش مصنوعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید