ویرگول
ورودثبت نام
Ards
Ardsمن آرشم دامپزشکی که نجار شد ولی عشقش نویسندگیه😎
Ards
Ards
خواندن ۱ دقیقه·۹ ساعت پیش

حمام نمره

دزفول – ۱۳۱۰

حمام وقتی خالی می‌شود، شبیه قبر است.

نه به‌خاطر سکوت—

به‌خاطر صدایی که هنوز ادامه دارد.

صدای آب، بعد از رفتن آخرین زن، نمی‌ایستد.

فقط آهسته‌تر می‌شود.

مثل کسی که می‌داند دیگر شاهدی نیست.

من تنها ماندم.

چراغ نفتی لرزید.

بخار به سقف چسبید.

و ناگهان فهمیدم چرا زن‌ها همیشه بی‌آنکه پشت سرشان را نگاه کنند، می‌روند:

چون چیزی آنجا نگاه می‌کند.

قدم اول را که برداشتم،

کف پاهایم سوخت.

سنگ‌ها داغ نبودند—

خیس بودند، اما سرد.

حوضچه‌ی سوم نفس می‌کشید.

آب نه بالا می‌آمد، نه موج داشت؛

انگار از درون می‌جوشید،

انگار چیزی زیرش تقلا می‌کرد.

بعد، موها از آب بیرون آمدند.

اول مو.

بعد شانه.

بعد بدنی که بیش از حد لاغر بود،

انگار سال‌ها فقط با گریه تغذیه شده باشد.

و صورت؟

نه تاریکی.

نه بریدگی.

هیچ.

خلأ.

جایی که چشم باید باشد،

هیچ‌چیز مرا نگاه می‌کرد.

دهانم باز شد،

صدا درنیامد.

او حرف زد.

نه با صدا—

با فشار.

مثل دستی که گلو را می‌فشارد،

اما از درون.

«اون شب…

من جیغ نزدم.

اون‌ها زودتر رسیدن.»

و ناگهان، حمام پر شد.

از آن‌ها.

بخار ضخیم شد.

صداها روی هم افتادند.

خنده نبود—

جویدن بود.

دیدم.

دیدم دست‌هایی که از آب درآمدند.

انگشت‌هایی که بیش از حد زیاد بودند.

نوزادی که هنوز بند نافش وصل بود

و دهانی که زیر آب باز و بسته می‌شد.

صدای ترکیدن حباب‌ها

با صدای شکستن استخوان قاطی شد.

زن جیغ کشید.

و همان لحظه

چیزی از جلو صورتش کشیده شد—

نه پوست،

نه گوشت.

اسم.

جن‌ها گفتند: «اسم، غذا نیست.

ولی بی‌اسمی… هست.»

زن بی‌صورت جلوتر آمد.

دستم را گرفت.

نه دست—

استخوان.

و فهمیدم چرا زن‌های باردار انتخاب می‌شدند:

جن‌ها تولد نمی‌خواستند.

وقفه می‌خواستند.

لحظه‌ای بین آمدن و نماندن.

یکی از صداها کنار گوشم زمزمه کرد: «حمام گرسنه‌ست.»

خواستم فرار کنم.

پاهایم به زمین چسبیده بود.

سنگ‌ها نرم شده بودند—

مثل گوشت.

گفتند: «یا می‌مونی…

یا جایگزین می‌دی.»

و آن‌وقت فهمیدم معامله همیشه از قبل بسته شده.

زن بی‌صورت عقب رفت.

آب بالا آمد.

سطح حوضچه لبریز شد.

آخرین چیزی که دیدم،

صورت نبود.

صورت در حال شکل‌گرفتن بود—

از بخار،

از خاطره،

از من.

صبح، زن‌ها گفتند: «حمام آروم شده.»

اما بعضی شب‌ها

زن‌های باردار می‌گویند

در بخار

قابله‌ای را می‌بینند

که دهان دارد

اما هیچ‌وقت فریاد نمی‌زند.

و آب؟

آب هنوز گرم است.

فقط…

سنگین‌تر شده.

آبمیحمام
۱۲
۱۰
Ards
Ards
من آرشم دامپزشکی که نجار شد ولی عشقش نویسندگیه😎
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید