ویرگول
ورودثبت نام
شین
شین
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

خلا‌ء‌ای پر از آغوش!

آشفته‌حال و کاملا بی‌شرمانه، اما به‌سانِ پرنده‌ای تازه بال گشوده، کنجِ تخت خود مچاله شده‌ام و در پی اندکی آغوش از دورن زار می‌زنم، زار!

سلول‌هایم دردِ بی‌کسی را فریاد کنان، هر یک مرا به زجر وامیدارند. و من، کاملا نومیدانه، دست میگیرم سمت خلاء‌ای که پُرم از آن؛ تا شاید تیرِ در تاریکی‌ام، به هدفی خورده و من کشیده شوم نزدِ یک موجود با دو دست و دو پا، که انسان می‌نامندش! و شایدشاید بعد از آن که تیرم در آن تاریکی به هدف خورد، آن هدفِ مذکور مرا در میان بازوان خویش حل کرده و من زجه‌زنان، نوای دلنشین و آرامَش را کنار گوش‌هایم بشنوم که زمزمه‌ی همدلی سر می‌دهد.

و شاید شاید پس از همه‌ی این پرتاب تیر و یافتن هدف و آغوش و همدلی‌ها، توانستم کمی، فقط کمی رنگ بگیرم باز.

نمیدانم چرا، اما تیرهایم محدود است. نه به تعدُدِ شب‌های سیاهی که دربرم‌ گرفته‌اند؛ که دقیقا به مقدارِ جانی که برای نفس کشیدن برایم مانده است.

امشب تیری رها نمیکنم.

امشب از هر شب سیاه‌ترم، تاریک‌تر و سردترم.

امشب همه‌ی تیرها خطا خواهند رفت.

امشب هیچ‌ تیری، در این تاریکیِ محض، به هدف نخواهد خورد.






شین.

۲۶‌ام شهریور هزار و چهارصد و صفر یک.


آغوشخلاءافسردگیپایانشین
•° Deep depression ● •° tel : @shiinsays ●
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید