امیر رضا قاسمی·۲۲ روز پیشغریبههایی از دو سمت" قسمت ۴ اتش پنهانصدای زنگ اول پیچید توی راهرو، و سیل دانشآموزا از حیاط سرازیر شدن توی راهروهای باریک و نمور مدرسه.علی کنار امیر ایستاده بود و گفت:– کلاس ما…
امیر رضا قاسمی·۲۲ روز پیشارزوی که برگشت قسمت ۳ اتش پنهاناگه از داستان خوشتون امده میتونید بیاد ادامش بخوانید 😁
امیر رضا قاسمی·۲۲ روز پیشدوست جدیدمشت اول رو امیر خورد، ولی انگار فقط بیدارش کرد. قبل از اینکه قلدر دومی وارد بازی بشه، امیر قدم جلو گذاشت و با یه حرکت سریع، مشت محکمی به سی…
امیر رضا قاسمی·۲۲ روز پیشزنگ اول مشت اولدبیرستان مثل همیشه پر از سروصدا بود. صدای فریاد بچهها، صدای زنگ بلند، و بوی نم نیمبارون توی هوا پیچیده بود. امیر کولهش رو انداخت روی شون…