فلسفه ورزش
فلسفه ورزش به تحلیل مفهومی و بازجویی از ایده ها و مسائل کلیدی ورزش و شیوه های مرتبط می پردازد. در عمومی ترین سطح خود، به بیان ماهیت و اهداف ورزش می پردازد. فلسفه ورزش نه تنها بینشهایی را از زمینههای مختلف فلسفه جمعآوری میکند، زیرا درک ما را از تمرینها و نهادهای ورزشی باز میکند، بلکه دیدگاههای اساسی و جامعی از خود ورزش ایجاد میکند. فلسفه ورزش هرگز ثابت نیست: روشهای آن مستلزم برداشتی ذاتاً خودانتقادی از فعالیت فکری است. یکی که پیش فرض ها و اصول راهنمای خود را به طور مداوم هم در مورد ماهیت و اهداف فلسفه و هم از ورزش به چالش می کشد.
بدنه دانش
فلسفه ورزش که شکلی از گفتمان فلسفی است، خصلت رسمی و متنی رشته اصلی را در بر می گیرد: فلسفه. بر خلاف علوم زیست پزشکی ورزش، فیلسوفان (درست مانند دانشمندان علوم اجتماعی و علوم انسانی) تحقیقاتی را تولید می کنند که آشکارا منعکس کننده بی طرفی غیرتئوری آن است. پیشرفت فکری می تواند در فلسفه و فلسفه ورزش بدون پیش فرض ایده توسعه خطی - یا حداقل دیدگاه مشترک تا حد زیادی از دانش تجمعی، قابل مقایسه - که در علوم طبیعی یا زیست پزشکی ورزش فرض می شود، ایجاد شود.
رشته های فلسفه و کاربرد آنها در فلسفه ورزش
بنابراین، فلسفه ورزش با بررسی های مفهومی در ماهیت ورزش و مفاهیم، حوزه ها و حرفه های مرتبط مشخص می شود. این کتاب از بسیاری از شاخه های مختلف رشته، فلسفه والدین استفاده می کند و توسعه می دهد و کلیسای وسیعی از مواضع و سبک های نظری را منعکس می کند. به طور خاص مسائل اساسی را در زمینههای زیرمجموعه فلسفه مورد بررسی قرار داده است که نمونه آن در ورزش و فعالیتهای انسانی مرتبط با استفاده از بدن در اعمال و نهادهای اجتماعی است:
زیبایی شناسی (مثلاً آیا ورزش های زیبایی شناسی می توانند قضاوت عینی داشته باشند؟)
معرفت شناسی (مثلاً دانستن یک تکنیک به چه معناست؟)
اخلاقیات (مثلاً چه چیزی در مورد دوپینگ ژنی اشکال دارد؟)
منطق (مثلاً آیا قواعد سازنده و مقرراتی از هم متمایز هستند؟)
متافیزیک (مثلاً آیا انسان ها به طور طبیعی حیواناتی هستند که بازی می کنند؟)
فلسفه تعلیم و تربیت (مثلاً آیا مدلهای غالب یادگیری مهارتی میتوانند بینشهای پدیدارشناختی را توضیح دهند؟)
فلسفه قانون (مثلاً آیا کودکان می توانند برای استفاده از داروهای افزایش دهنده عملکرد رضایت دهند؟)
فلسفه ذهن (مثلاً آیا تربیت ذهنی از تخیل صرف قابل تشخیص است؟)
فلسفه قواعد (مثلاً آیا می توان قواعد سازنده و تنظیمی ورزش را کاملاً از هم متمایز کرد؟)
فلسفه علم (به عنوان مثال آیا این درست است که فقط علوم طبیعی ورزش حقیقت را ارائه می دهد؟)
فلسفه اجتماعی و سیاسی (مثلاً آیا ورزش های رقابتی گروگان یک جهان بینی سرمایه داری هستند؟)
شرق و غرب: سنت های فلسفه
علیرغم تنوع این زمینههای فلسفه کاربردی در ورزش، گرایش به تسلط یک سنت فلسفی وجود داشته است: فلسفه تحلیلی. این به معنای انکار این نیست که فلسفه قاره ای ادبیات فلسفی ورزشی را توسعه نداده است. در واقع خود این برچسبها تا حدی گمراهکننده هستند – و هر دو، بهعنوان سنتهای فلسفه غرب، هیچ حساب قابلتوجهی از فلسفه شرق، که به ویژه در ژاپن حجم قابل توجهی از ادبیات فلسفی ورزشی را ایجاد کرده است، ندارند.
با توجه به اینکه پژوهش فلسفی همیشه و همه جا به صورت درونی با بیان ایده ها مرتبط است، اصطلاح آن بیان تا حدودی مرزهای آنچه را می توان گفت شکل می دهد. فیلسوفانی که در سنت قارهای کار میکنند، بر خلاف این ایده که علوم زیستپزشکی ورزش زبانی جهانی است که در عقلانیت فنی جای گرفته است (روش علمی) عمدتاً در زمینههای اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک و پدیدارشناسی تحقیق کردهاند. اگرچه این برچسب به خودی خود ناشی از ملاحظات جغرافیایی است (کار برگرفته از جوامع محققان در قاره اروپا)، فلاسفه ورزش را دقیقاً در سراسر جهان مییابد که از آن سنتها استفاده میکنند. به همین ترتیب، فلسفه تحلیلی، اگرچه سنت غالب در سنت انگلیسی-آمریکایی فلسفه غرب است، به این معنا که برخی از بنیانگذاران آن در واقع از اروپای قاره ای بودند، گمراه کننده است. با این حال، ترسیم تمایز برای نشان دادن تجربه ما از جهان، در تمام مکاتب یا سنتهای تلاش فلسفی و فلسفی ورزشی مشترک است. با توجه به غلبه سنت تحلیلی در دنیای انگلیسی زبان، برای درک تحولات اخیر در فلسفه ورزش، به چند کلمه خاص تر نیاز است.
فلسفه تحلیلی به عنوان یک تحقیق اساساً مفهومی ظهور کرد که هدف آن بنیادی بود. این اغلب در اظهارات معروف لاک در مورد شبیه بودن کار فلسفی به یک کارگر کم کار که در باغ دانش کار می کند، به تصویر کشیده می شود. به عنوان یک فعالیت درجه دوم، هدف اصلی آن فراهم کردن پایه های مطمئن برای سایر رشته ها با بیان جغرافیای مفهومی آنها بود. اصرار بر این نکته که کار مفهومی مقدم بر همه تحقیقات تجربی مناسب است، برتری آن به دست آمد. شارحان آن به ابزارهای تحلیلی کالبد شکافی مفاهیم برای معیارهای تشکیل دهنده، ترسیم تمایزات مفهومی با دستور زبان منطقی و جستجوی تفاوتهای ظریف در کاربردشان مجهز بودند. در برخی بخشها، رشته فلسفه به تفصیل کاربردهای زبانی معمولی و شرایط لازم و کافی آنها تقلیل یافت تا معنای (یا جوهر) مناسب مفاهیمی را که دیگران باید با آنها و بین آنها عمل میکردند، کشف کنند. علیرغم این جهت "جدید"، احساس قوی تداوم در اینجا با گذشته باستان باقی مانده است. فیلسوفانی مانند افلاطون و ارسطو نیز به ایجاد تمایز، شفاف سازی در جایی که پیش از آن گیجی یا بدتر از آن، رضایت عام وجود داشت، توجه داشتند.
بسیاری از فیلسوفان اکنون استدلال می کنند که ما در دوره ای از فلسفه پسا تحلیلی هستیم. این به چه معناست کاملاً روشن نیست. ما در دوره ای از رشد فکری هیجان انگیز در این موضوع زندگی می کنیم که در فلسفه ورزش بسیار منعکس شده است. در حالی که توجه دقیق به تجزیه و تحلیل مفهومی همیشه جزء ضروری ابزار فیلسوف خواهد بود، تحلیلهای پژوهش محور مفاهیم کلیدی ورزش، بازی و بازی تا حدود زیادی کاهش یافته است. از رواج بسیار بیشتر در ادبیات معاصر، توسعه مسائل ارزشی اساسی از فلسفه اجتماعی و سیاسی ورزش تا حوزه به سرعت در حال رشد اخلاق ورزش بوده است. فیلسوفان در مورد نیاز به کنار گذاشتن ردای بی طرفی ظاهری فلسفه تحلیلی به نفع استدلال برای مواضع اساسی از نظر «کالاسازی» ورزش، «تجاریسازی» و «فساد» آنها صریح بودهاند. توسعه مواضع هنجاری ماهوی علاوه بر آن - به جای مخالفت - با بیان دقیق دقیقاً آنچه آن مفاهیم منطقاً مستلزم آن هستند، پیش رفته است. اگر این بحثها در متون علمی اجتماعی نیز بالا گرفته باشد، واضح است که دانشگاهیان در این بخش از فلسفه ورزش سهم مهم خود را بر اساس درک روشنی از مفهومسازیهای بالقوه متنوع ورزش انجام دادهاند. به طور مشابه، در اخلاق، فیلسوفان ورزش تلاش کرده اند تا بر شایستگی نظریه های مختلف فلسفی اخلاقی برای گرفتن ماهیت ورزش و ماهیت کنش های ورزشی در آن استدلال کنند. در این زمینهها، فیلسوفان ایدههای جدیدی در مورد ماهیت رقابتی خود اخلاق ورزشی - خواه به عنوان قرارداد، وظیفه / تعهد، سودمندی یا فضیلت - ایجاد کردهاند. و با انجام این کار، آنها اغلب با تحقیقات تجربی سایر مجموعههای دانش مرتبط بودهاند که برای «فیلسوفان زبان معمولی» که خود را بیطرفانه کاربرد زبانی دیگران را در بیشتر پنجاه سال گذشته تشریح میکنند، غیرقابل تصور بوده است.
روش شناسی
اگرچه فیلسوفان تحلیلی اولیه خود را تبیین کننده مفاهیمی می دانستند که دیگران در گفتگوها و تحقیقات ورزشی خود به کار می بردند، اما می توان گفت که پژوهشگران تجربی علوم طبیعی و اجتماعی و علوم انسانی خود در مفهوم خود بسیار پیچیده تر شده اند. رویکردهای پژوهشی مرتبط با ورزش بنابراین، یکی از نقشهای سنتی فیلسوفان ورزش، یعنی پاک کردن زمینه مفهومی برای انجام تحقیقات دیگران، کاهش یافته است – هر چند که هرگز به طور کامل محو نمیشود. در سیاست، مانند اخلاق و سایر شاخههای مطالعاتی، همیشه در مورد اینکه چه چیزی «فرایندهای دموکراتیک» یا «شخصیت خوب» را تشکیل میدهد، مناقشات وجود دارد، زیرا این بحثها از خود حوزه حذفناپذیر هستند. با این حال، همگرایی مفهومی و تجربی هر دو طرف را قطع می کند. خود فیلسوفان ورزش توجه بسیار بیشتری به فرآیندها و نتایج تحقیقات تجربی دارند. با این وجود، تمرکز آنها منحصراً جنبه مفهومی دارد. هر فیلسوفی که شایسته این نام باشد، هنوز در پی آن است که همه چیز را درست کند - حتی اگر هیچ حس روشن و مسلمی از حقیقت موضوع وجود نداشته باشد. وظيفه آن از طريق گفتگو، هدف قرار دادن حقيقت با توجه دقيق به استدلال معتبر است كه مستلزم توضيح روشن ايده هايي است كه هدفشان به سوي حقيقت است. از این نظر، فلسفه تلاش نمیکند که خالص باشد، و فیلسوفان ورزش هم تلاش نمیکنند که ورزش را به گونهای ببینند که گویی در موقعیت بیطرفی کامل قرار دارند، همانطور که در تحقیقات پوزیتیویستی فرض میشود. ایدهآل فلسفی قدیمی یک فیلسوف به عنوان یک تماشاگر ایدهآل، مظهر دیدگاهی از جهانهای ورزشی از هیچ کجا بهویژه در آن جهانها است. چنین دیدگاهی تا حد زیادی در فلسفه ورزش معاصر ناپدید شده است. بنابراین، به معنای روشن، فلسفه در حال بازگشت به وعده باستانی خود برای اعمال حکمت در مورد موضوعات مهمی است که به ما (در ورزش) مربوط می شود و نه صرفاً به تجزیه و تحلیل فنی دقیق مفاهیم کلیدی.
رابطه با تمرین
تنوع شیوههایی که در قطبنمای مکاتب و سنتهای مختلف فلسفه قرار میگیرند به این معنی است که روشی جهانی برای توصیف فلسفه ورزش وجود ندارد. بنابراین نمی توان به صراحت بیان کرد که چه روابطی بین فلسفه و عمل وجود دارد. در حالی که همیشه بخشی از تحقیقات فلسفی در ورزش وجود خواهد داشت که انتزاعیتر است (چه در سنتهای تحلیلی، قارهای یا شرقی)، کار کاربردی بیشتری در زمینههای ارزششناسی وجود دارد. به طور فزایندهای، فیلسوفان به همراه گروههای فشار به توسعه سیاستهای ورزشی ملی و بینالمللی کمک میکنند، جایی که نیاز به دانش و مهارتهای استدلالی فیلسوفان به طور مشخص در مورد مسائل هنجاری چالشبرانگیز آشکار است. نمونههایی از چنین کارهای کاربردی شامل تحقیق در مورد مفاهیم مختلف برابری در عملکرد با توجه به مقولاتی مانند جنسیت و نژاد است. داوری بین ابزارهای مناسب و نامناسب افزایش عملکرد و مهندسی ژنتیک؛ روشنگر تمایلات فاشیستی ورزش های نخبه یا بیگانه هراسی ملی گرایی ورزشی مدرن. بسیاری از این مسائل پنجاه سال پیش برای فیلسوفان غیرقابل تصور بود، اما به طور فزاینده ای به بخشی از کار استاندارد فیلسوفان ورزش تبدیل می شوند.