...
...
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

چیکار کنم؟

حقیقتا حوصلم سر رفته

پنجشنبست و من فقط تکلیف عید برای انجام دادن دارم

کلی با دوستام چت کردم

اهنگ گوش دادم

ولی الان حوصله نداشتنم داره خفم می کنه

عرررررررررررررررررررررر

خب من دیشب خاطره ننوشتم پس میتونم الان اینجا بنویسم بعد تو برگه ی دیشبم پیوستش میدم به اکانت ویرگولم و پست «چیکار کنم؟»

خب بزار تصور کنیم خودکار عزیزم دستمه و دارم دنبال تاریخ میگردم...
خب امروز خیلی خوب بود

یعنی هم خوب بود هم نه

روز اخری بود که حضوری بود و فاز بچه ها خیلی غمگین بود...ولی یه اتفاق بامزه هم افتاد یعنی گوگولی اول اینکه تمام روز احساس می کردم دارم توسط ایکس ایگنور میشم ولی اخر روز بعد از زیست من جلوی در کلاس وایستادم و بلند اعلام کردم که«هر کس بخواد بره بیرون باید اول منو بغل کنه»

بچه ها هم نامردی نکردن و همشون بغلم کردن

منم موقع بغل کردنشون باهاشون خداحافظی میکردم البته به روش جذاب خودمون

بز کوهی واسه عید علف خریدی؟ میترسم گشنه بمونی

گراز دلم برات تنگ میشه...

میدونی یزره احساسی ام

داشتم خداحافظی میکردم که دیدم ایکس داره میاد که از در بره بیرون منو که دید اومد بغلم

من فکر کردم عجله داره و بعد از گفتن «زود پیامامو جواب بده گراز» دستامو شل کردم که اروم گفت«نه صب کن»و محکم تر فشارم داد

خوشحال شدم کنار گوشش خندیدم یه وقتا بیشعوره ولی بیشرف خیلی تودل برو عه

بعد چند ثانیه خودش ولم کرد خداحافظی کرد و رفت

میدونی دوسش دارم دوسداشتنیه

سرم رو برگردوندم و دیدم یه گراز دیگه روی سن وایستاده بود و داشت نگاه میکرد

معلوم نبود کجا رو نگاه میکنه ولی خب منم نگران بودم پس رفتم سراغ بغل کردن نفر بعدی

یادم نمیاد کی بود ولی خب

بعدش یکم رفتم جلو تا نفر بعدی رو پیدا کنم که صدام کرد

منم برگشتم ببینم کیه البته که صداش رو میشناختم

دستاشو باز کرد

منم خر ذوق شدم گفتم «مرسییییی» و دویدم بغلش

رگ های اکلیل رسانی قلبم فعال شدن یونو؟


البته بر خلاف همیشه مجبور بودم روی نوک لژ کفشم وایستم تا بتونم همونجوری که دوست دارم بغلش کنم.

سرم بغل گوشش بود گفتم «عید کجا میرین؟»

جواب داد«مسافرت» و خندید میخواستم بگم هنر پیچوندنت رو بالا ببر ولی خب فعلا حال نداشتم

چند دقیقه ی دلپذیری بود یونو؟

بعدش از در کلاس اومدم بیرون روسریم رو سرم کردم و رفتم سمت راه پله ها یه لحظه ایکسو دیدم چشماش قرمز قرمز بود تازه از بغل ثنا بیرون اومده بود میخواستم حالشو خوب کنم چمیدونم یه چیزی بهش بگم ولی خب فاطمه از الان برای دیر شدن کلاسش استرس داشت

ایتس اوکی

ایتس اوکی

ولی منم انقدر کارامو طول دادم تا براش تلافی کنم بنده خدا داشت منفجر میشد

و از سر شعورش بود که هر چی بلد بود بارم نکرد

وای شبکه پویا چقدر مضخرفه

اتنا نشسته و ول هم نمیکنه

هعی منم اونقدری حوصله ندارم که پاشم برم تو اتاقم

الان ایکس پیام داد

باورم نمیشه چجوری ویرگول نداره!
ویرگول معروفترین شبکه ی اجتماعی تو مدرسمونه یعنی حتی اسمشم نشنیده؟ هعی

ولی خب از الان دیگه داره

ها ها ها

منم برم پستی که بهش معرفی کردم رو دوباره و دوباره بخونم

برای معرفی "یه چیزی" ایندفعه همون پست رو معرفی می کنم کمک میکنه بیشتر بتونیم همدیگه رودرک کنیم و به احساسات دیگران بیشتر اهمیت بدیم بیشتر کفشای همدیگه رو بپوشیم...

https://virgool.io/lets-write/%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9-yyn45hgjwik2

خب روز بدون حوصله سر رفتگی ای رو براتون ارزومندم سنبلا...

aa ddمنوویرگول
بیاین بیشتر از دو کلمه استفاده کنیم و غرورمونو زیر پاهامون له کنیم «دوست دارم» =)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید