| پیچـک |
| پیچـک |
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

[ ارغوان ]




ارغوان!
کاش قلم دست بگیری و به یاد ایوم قدیم بوم نقاشی رو رنگ بزنی؛
بلکم یه چیکه از رنگ روغنِ ارغوانیِ درخت کنج حیاط، بپاچه رو دامنم.
شاید معجزه شد!
شاید رنگ گرفت زردی و رنگ پریدگیم...
کاش وقتی دست می‌بری سمت قلمویِ آغشته به سپیدیِ ابرِ روی بوم، قلمو از بین انگشت‌های کشیده‌ت رها بشه و غلت بزنه رو دفتر زندگیم. شاید که از این تیره و تاری فاصله بگیره...
اصلاً محض رضای خدا پاشو راه جاده‌ها رو کوتاه کن و بیا!
بیا روی تخت چوبی ایوون عزیز بشینیم و انقدر حرف نزنیم که تویِ کم‌حرف هم صدات در بیاد از این سکوتِ من.
انقدر که دستمو بگیری و با دستات محکم بغلش کنی!
دست آخرم برق چشاتو بدوزی به چشمای بی‌رمقم و بگی:
« انقدر خشک نکن ریشه‌ی امیدو تو دلت.
نگاه کن این ساعدِ دستو!
می‌دونی چند وقته بوم نقاشیم نشدی؟
بمون تا برم قلمو بیارم سبز کنم گندم‌زارِ دستاتو،
تا بفهمی گندم هم یه روز سبز بوده و حالا اگه زرد شده؛
یعنی به بار نشسته و بزرگ شده!
زردیِ الانِ تو، نشون می‌ده که چقدر رشد کردی و بزرگ شدی.
بخند و بذر بگیر از این گندما!
خدا رو چه دیدی؟ شاید سال بعد سبزتر جوونه زد.
سبزتر و پر خیر و برکت‌تر؛
سبزتر و پر بارتر...»
ارغوان؛
کاش جای بوم و قلمت، خودت دعا کنی!
خودت واسطه بشی پیش مهربون‌ترین
برای خیر شدن عمر این گندمکِ رنگ پریده...


#ارغوان

رنگارغوان
✍️نوشته های دیگر به آدرسِ : ble.ir/join/YWUzOThlNm
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید